متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های دلتنگ خاک سرد | ماه راد کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mahsa_rad
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 1,757
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
گویند فراموش می‌شوی!
چگونه‌اش را نمی‌گویند...
شاید کسی دربه‌در به دنبال راهِ‌حل باشد!
برای لحظه‌ای از یاد بردنت... .
از یاد بردن جسمت در مزار،
جسمه‌ بی‌ روحت...!
از یاد بردن خاکت،
که تورا در آغوش دارد و در آخر؛
از یاد بردن حرف‌ها و خنده‌هایت!
جگرم می‌سوزد آخر،
چرا راهِ برگشت نداری؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
کجا هستند؟
لباس‌هایت را می‌گویم... .
نصیب که شدند؟
دلتنگ شده‌ام برای آن
پیراهن چهارخانه‌ی سورمه‌ای رنگ
با خط‌های بنفش؛
دلتنگم برای هیکل ورزیده‌ات،
برای کفش‌های سایز بزرگت،
برای سنگک‌های داغ و نرمت!
من را این دلتنگی می‌کشد آخر... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
هر چقدر دور شوم...
کیلومترها، شهرها، مرزها... .
بازهم همیشه و هر لحظه
به این فکر می‌کنم که تو؛
در خانه‌ات نشسته‌ای
و منتظر من هستی...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
به رنگ‌ کِرمی حسرت دارم!
یادآور آخرین هدیه‌ات،
آخرین لباس تنت،
رنگ ماشین‌ات...
رنگ گوشی موبایلت.
آخر من با هجوم این
خاطرات که دق می‌کنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
آدمی‌زاد...
قبول می‌کند!
درد را، رنج را،
دوری را، جدایی را و حتی؛
مرگ را... .
مثلاً با گذشت چهارماه
من همین اوایل به خود قبولانده‌ام،
که تو،
دیگر نیستی...!
دیگر قرار نیست بیای،
دیگر قرار نیست مرا بخندانی!
و من...
هرثانیه دلتنگ آن خاک سرد می‌شوم؛
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
این انصاف نبود...
تو بروی همه باشند!
من بمانم تو نباشی... .
دلم گرفته است،
برای خاکت تنگ شده است این دل!
یعنی این‌قدر راحت دور است؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
مادر می‌گوید:
اگر می‌خواهم آرام شود از تو حرف نزنم!
من نیز شب‌ها...
با یادت زجه‌های درون بالشت می‌زنم
و فردا صبح،
از فرط سر درد اخم می‌کنم!
این است روزهای بدون تو...
با چاشنیِ دلتنگی برای خاک سردت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
دو پنجشنبه گذشته است...
از آخرین روزی که
به دیداره خاک سردت آمدم!
فردا سومین پنج‌شنبه است
که نیامده‌ام تو را ببینم... .
به کِه بگویم دلتنگ شده‌ام؟
کسی باور نمی‌کند درد قلبم را...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
ساعت‌ها خیره می‌شوم
به عکست... .
عکسی که این روزها،
دوای قلب مریضم شده است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
خاطرات را مرور می‌کنند!
آخر سر هم می‌گویند:
- خدا بیامرزدش! مرد خوبی بود.
آن آه در گلوی من،
سنگ می‌شود!
پایین می‌رود و دردی عجیب
در قفسه‌ی سینه‌ام به وجود می‌آورد!
کاش نگویند...
تو که نرفته‌ای!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا