متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های بال‌های شکسته | مهرنوش عطائیان کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مهرنوش.ع

معلم انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
267
پسندها
2,340
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
امروز آموختم...
خوشبختی را تنها خودم، می‌توانم بسازم
فقط و فقط خودم، می‌توانم آن را به دست بیاورم
به راستی خوشبختی چیست؟
این‌که عاشق شویم و از آن همه زیبایی، تنها زخمش برایمان باقی بماند؟
عاشقی تکه‌ای از خوشبختی‌ست
راستش را بخواهی...
خوشبختی، همین لحظه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم
همین نفس کشیدن‌ها
در کنار خانواده بودن‌ها
داشتن دوستانی که تو را درک کنند
و در آخر...
خوشبختی همین ثانیه‌هایی هستند که همانند باد می‌گذرند
همین دقایقی که در زندگی‌مان گم شده‌اند
قدر ثانیه‌ها را باید دانست... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهرنوش.ع

مهرنوش.ع

معلم انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
267
پسندها
2,340
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
آموختم...
برای حقیقی شدن آرزوهایم، خودم تلاش کنم
قطعاً برای رسیدن به آن...
خیلی سختی خواهم کشید اما
من از عهده‌اش برمی‌آیم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهرنوش.ع

مهرنوش.ع

معلم انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
267
پسندها
2,340
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
نمی‏‌دانم پس از مرگم چه خواهد شد
چه کسی شاد می‌شود و چه کسی غمگین...
شاید زودتر از آنچه که فکرش را می‌کنم
فراموش شوم اما، بماند...
تلخیِ عمر هدر رفته‏‌ام شود،
حاصل بی ‏‌تجربگی‏‌هایم!
اما این را به یاد داشته باش...
اگر روزی خاطرت تنها شد،
طلب عشق ز هر بی ‏‌سر و پایی نکنی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهرنوش.ع

مهرنوش.ع

معلم انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
267
پسندها
2,340
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
مرا ببین!
روزی روزگاری حراج کردم تمام رازهایم را
این اشک‌ها را ببین
ماه‏‌ها و سال‏‌ها اشک ریختم؛ اما...
کسی حرمت اشک‏‌هایم را نگه نداشت
گل زیبایم؟
ای عزیزتر از جانم؟
تو حرمت این اشک‏‌ها را نگه دار.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهرنوش.ع

مهرنوش.ع

معلم انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
267
پسندها
2,340
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
او گفت:
- در شهر کوران، چه عذابی کشد بینا... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهرنوش.ع

مهرنوش.ع

معلم انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
267
پسندها
2,340
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
بگذار این‌بار راحت بگویم
رنجیده‌ام از آدم‌ها
از آنان که... سرنوشتم را با دست‌های خودشان نوشته‌اند و من را مانند عروسک خیمه ‌شب بازی،
بازی می‌دهند
بارها از خود پرسیده‌ام:
- به کدامین گناه؟ چه کردم؟
مرا با کلمه‌ی اعتماد بیگانه کرده‌اند
از آشنا و غریبه ترس دارم!
دوری می‌کنم و
تنها بودن را ترجیح می‌دهم
هنگام راز و نیاز،
همه را می‌بخشم
می‌بخشم تا بخشیده شوم
چشمانم را به روی زشتی‌های دنیا می‌بندم و
زیبایی‌هایش را به خاطر می‌سپارم
با خودم تکرار می‌کنم
این روزها هم،
سخت یا آسان می‌گذرند...
این روزها را هم پشت سر می‌گذارم و
وارد فصل جدیدی از زندگی
در کنار آدم‌های جدید، خواهم شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهرنوش.ع

مهرنوش.ع

معلم انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
267
پسندها
2,340
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
می‌رسد آن روزی که...
دست‌هایتان را به سمتم دراز می‌کنید
و از من، کمک می‌خواهید... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهرنوش.ع

مهرنوش.ع

معلم انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
267
پسندها
2,340
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
چنان در دلم لانه کرده‌ بودی که...
دلیل زشتی‌های دنیا
بدی‌ها
چگونه اشک ریختن را
فراموش کرده بودم
افسوس که حال، خودت دلیل آن اشک‌هایی... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهرنوش.ع

مهرنوش.ع

معلم انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
267
پسندها
2,340
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #29
***
ساعت‌ها به عکسِ سه در چهاری که...
در کیف پولم خودنمایی می‌کرد، خیره ماندم
چطور این عکس را هنوز دارم؟
چرا هر چه تلاش می‌کنم تا وجود و خاطراتش
را پاک کنم، نمی‌شود؟
چرا در هر گوشه‌ای تکه‌ای از او وجود دارد؟
چرا؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهرنوش.ع

مهرنوش.ع

معلم انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
267
پسندها
2,340
امتیازها
13,933
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #30
***
این روزها، طعم لبخندهایم شیرین شده‌اند
شیرین‌تر از عسل
بی‌توجه به دیگران اما، شیفته‌ی خود شده‌ام!
با غم بیگانه‌ام و این را...
مدیون نامهربانی‌های تو هستم!
ممنون که با آمدنت، به من آموختی تا فرقِ میان خوب و بد بودن را از هم تشخیص بدهم
امیدوارم تو هم روزی با ورود شخصی به زندگی‌ات، به این مرحله از زندگی برسی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهرنوش.ع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا