متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های دلتنگ خاک سرد | ماه راد کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mahsa_rad
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 1,757
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
مرور خاطرات قبل از
مریضی که تمام شود،
به سراغ خاطرات
دوران مریضی‌ات می‌روم... .
آن روزها که قطره‌ای آب را
با درد می‌نوشیدی؛
الآن کجایی؟
آب و غذایت را که می‌دهد؟
من حسرت خاک‌های
در آغوشت را می‌خورم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
هق‌هق دردناکم...
چهارشنبه‌ها خیلی آزار دهنده است!
چرا که می‌دانم،
فردا و این پنجشنبه قرار نیست در خانه‌ات،
به دور هم جمع شویم و ما،
به سمتِ آن خاک خواهیم آمد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
با هر اسم و نام و نشان...
به یادت میوفتم!
کار تقدیر است دگر؛
تو آن‌جا و من این‌جا!
دست‌مان به هم نمی‌رسد آقاجان.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
هر روز که به پنجشنبه نزدیک می‌شود،
لبخند پر از بغض و شادی‌ام
برای دیدار با تو بیشتر می‌شود!
چه می‌شد الآن نرفته بودی؟
کنار مادرجان در خانه نشسته بودی... .
آه، چه حسرت پر از دردی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
شب‌ها؛
تمام آن یک مهر لعنتی را دوره می‌کنم!
از لحظه‌ی باخبر شدنم گرفته
تا اولین اذان مغرب بی تو!
اضافی بودی؟!
کجای جهان به این بزرگی را
گرفته بودی که تو را بردند؟
آن هم در روز شهادت بانو،
حضرت رقیه.
خوش به سعادتت؛
ولی به دل سوخته‌ی ما فکر نکردی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
امروز؛
میان فرزندانت بحث بود... .
دعوا می‌کردند و زجه‌های دخترانت
عمیقاً استخوان‌های مغزم را می‌سوزاند!
چرا رفتی؟!
کجای جهان به این بزرگی را
گرفته بودی که الآن،
این‌گونه بعد از رفتنت
دعوا و بحث‌ها بالا گرفته است!
من امروز،
بهتر از دیروز فهمیدم
که تو دیگر نخواهی آمد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
جای خالی‌ات روزها
بیشتر به چشم می‌آید و شب‌ها؛
امان از شب‌ها...!
این شب‌ها درد نبودنت را
مانند تیری سه‌شاخ می‌سازند و سپس،
در جایی میان قلب و گلویم فرو می‌روند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
خیلی‌ها...
پنجشنبه و جمعه‌ها را دلگیر می‌دانند!
من؛ امّا می‌دانم قرار است به دیدنت بیایم.
پس دلم نمی‌گیرد با این‌که نیستی... ‌.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #29
***
بیشتر از هر زمان دیگری دل‌تنگت شده‌ام!
آن‌قدری که مورد تمسخره قرار گرفته‌ام... .
به قولی " نشسته‌ام، به در نگاه می‌کنم"
چه می‌شود پُلی برای برگشت بیابی...؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,500
پسندها
65,247
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #30
***
شکستنه من،
کار هر روزه بود؛
امّا تو فقط در یک روز توانستی
کل وجودم را تاراج ببری!
غم‌زده‌ام...
همانند گل‌برگ پلاسیده‌ی
بالای خاک سردت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahsa_rad
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا