"بسم ربی" نام دلنوشته: اسرانجائیل
نام نویسنده: متین منصوری
تگ: محبوب
ویراستار: REIHANE_F و ف.اسدی
مقدمه:
پیوندیست ناگسستنی، میان قلب و چشمانت.
تو دقیقاً کل زیبایی خلقت خدایی تو...
آری، تو همان فرشتهی عشق و مهربانی ایرد یکتایی.
شاید هم مَلکی بیپر و بال میان اجتماعی... .
نویسندهی عزیز، بینهایت خرسندیم که دلنوشتههای زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک میگذارید.
خواهشمندیم پیش از پستگذاری و شروع دلنوشته، قوانین بخش «دلنوشتههای کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید. "قوانین بخش دلنوشتهی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دلنوشته، میتوانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
***
پروردگارا، ای خالق هستی
در حیرتم از خلقتت!
چه محشرانه به خلقتش نشسته بودی
و چه زیبا به خلق پیکرش بر بوم زمین دست بردی.
زبانم متکلم از توصیف این همه زیباییست و عقل،
متحیر از این همه بردباری و آراستگیست!
نفس حبس شده در سینه
و چشم خیره بر فرشتهای زیبا در قاب زمین است... .
«اِسرانجائیل»
یا رب! بانوی عشق و محبت دو عالَمت را، روانهی این دنیا کردی؛
مگر نمیدانی بندههایت تشنهی ذرهای عطوفت و مودت هستند؟!
نگران از چیده شدن بالهای زیبایش هستم... .
قسم به خدایی که خدای منی، کافیست یکبار یال پرواز بگُشاید و در خانهی قلبم فرو آید.
چنان حصاری از عشق اطرافش میکشم،
که هیچ خلقی نتواند نگاهش کند؛ چه برسد که در هوای تو لمس کند!
***
خداوندا، به من صبری عطا کن
مبادا چشم من سوی کسی باشد؛
مبادا دست من در دست کسی باشد؛
مبادا پای من لغزش بیوفتد!
الهی...
مرا آنچنان پاکیره حفظ کن،
که شایستهی بانوی تو باشم.
***
سوگند به چشمانت،
سوگند به چشمانی همچون آب زلال است.
قسم به فُواد مقدست؛
به فُوادی که تهی از هرگونه کبودی و تیرگیست... .
قسم به ذات پاک خدا، که تو سروش نایاب دو علمی.
***
فرشتهی زمینی،
هنگامی که نگاهها به سمت تو کشیده میشود؛
نفس در سینهها حبس،
تپش قلبها کم،
چشمها چراغانی میشوند؛
و من چون دیوانهای، در گوشهای فریاد میزنم:
- نگاهش نکنید! آن مال من است.