روی سایت دلنوشته‌ی اسرانجائیل | matin.m کاربر انجمن یک رمان

[Matin.m]

***
هرچند قلم عاجز از وصف آن همه زیبارویی‌ست؛
امّا می‌نویسم برای دل بی‌قرار از رخسارت.
سخن می‌گویم از نگاهت،
از چشمانت؛ از چشمانی به کشیدگی یک آهو
از صورت نازت، پوستی به سفیدی یک پرتو ماه
از زبان شیرین سخنت،
از پیکر خوش‌تراش و خوش‌قامتت... .​

 

[Matin.m]

***
امیروز چه بی‌قرارانه منتظر آمدنت بودم،
و تو چه زیبا برای هزارمین بار،
در خانه‌ی قلبم را گشودی.
آه... بانوی من، کی توانم گفت به تو از احساس پاک و خالصم؟!​

 

[Matin.m]

***
نمی‌دانم، نمی‌دانم این ترس درون قلبم برای چیست؟!
ملکم! حوری بی‌پر و بال من
هستیِ من، عزیز دردانه
دست‌هایم هنوز برای گرفتنت مُصرانه باز است... .​

 

[Matin.m]

***
اِسرانجائیلم!
یادت می‌آید؟ هنگامی که با قامت ریزَت
بر حیاط خانه می‌دویدی و با ذوق کودکانه‌است،
دست‌هایت را بر هم می‌کوبیدی!
چه زود گذشت...
تو بزرگ‌تر شدی و حس من به تو نایاب‌تر... .​

 

[Matin.m]

***
گلایه دارم یا رب!
من نفسم گرفتار تن اوست،
ولی او سرخوش از حال پریشان احوالِ تن ماست... .​

 

[Matin.m]

***
لبخند بزن...
دنیا پریشان حال است،
گویی منتظر آوای تو و صورت ماه تو می‌باشد!
لبخند بزن...
یار تو شوریده حال است،
گویی منتظر ناز تو و کردار ماهر تو مبی‌باشد!​

 

[Matin.m]

***
یادم آمد از طفل مظلوم پر زبانی
که گهگاه با چشکی بر چشم‌های کهکشانی خود،
دل ما را ویران می‌کرد.
با داها و راه رفتنش، صدها نفر را شاد می‌کرد.
حال... گویی ستاره‌ایست دنباله دار!
دیدنش صبر می‌خواهد، با یک دل دلباخته... .​

 

[Matin.m]

***
فرشته‌های زمینی خاصند...
چون آن‌قدر خدا آن‌ها را شایسته می‌داند،
که هم مورد ستایش فرشتگان الهی قرار می‌گیرد؛
هم مورد پرستش انسان‌ها...
و تو تنها ملک دو سرزمینی.​

 

[Matin.m]

***
جانم باش، عاشقم باش
حوریِ خانه‌ام باش
مادر دردانه‌ام باش
ماه من باش
صنمم، زیبای ناز پرورده‌ام؛
با من باش... .​

 

[Matin.m]

***
گله دارم، از عالم آدم،
از دلم، از دلت...
از دلی که از نبودنت بی‌قرار است.
از دلی که بی‌توجه به نبود من است.
اِسرانجائیلم،
نگاه به من که بسی محتاج نگاه زیبای تو هستم... .​