- ارسالیها
- 1,315
- پسندها
- 33,560
- امتیازها
- 61,573
- مدالها
- 23
- سن
- 20
- نویسنده موضوع
- #11
***
تو به سویم میآمدی،
گلی میان دو دست زیبایت گرفته بودی و به سمتم میآمدی.
نزدیک و نزدیکتر شدی؛
همین که رو به رویم ایستادی و دستانم را با دستانت به گرمایی پر از عشق دعوت کردی،
اما، ناگه از خواب بیدار شدم...!
عجب رویای در خوابی بود!
هر چه بود، شیرینتر از نان خامهایهایی بود که تا به حال خورده بودم... .
افسوس که صحت نداشت و
من در رویا کنارت بودم.
اما باز هم به همین کنارت بودنهای در خواب قانعم.
تو به سویم میآمدی،
گلی میان دو دست زیبایت گرفته بودی و به سمتم میآمدی.
نزدیک و نزدیکتر شدی؛
همین که رو به رویم ایستادی و دستانم را با دستانت به گرمایی پر از عشق دعوت کردی،
اما، ناگه از خواب بیدار شدم...!
عجب رویای در خوابی بود!
هر چه بود، شیرینتر از نان خامهایهایی بود که تا به حال خورده بودم... .
افسوس که صحت نداشت و
من در رویا کنارت بودم.
اما باز هم به همین کنارت بودنهای در خواب قانعم.
آخرین ویرایش توسط مدیر