روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های سودا زده | NARGES AMIRI کاربر انجمن یک رمان

[NARGES AMIRI]

***
و باز هم حیران چشمانت‌ام؛
حیرانِ برقِ نگاه‌ا‌ت،
حیرانِ دو گوی سیاه‌ا‌ت.
من آن تماس را می خواهم... .
همان که چشمانم در چشمانت گره می‌خورند و دل از سرکشی نمی‌کَنند.
همان که ضربانم را به ۱۰۰ می‌رساند،
همان که باعث سرخ شدن گونه‌هایم می‌شود.​

 

[NARGES AMIRI]

***
تا قبل تو اگر یاری از پیشِ معشوق کوچ کرده است، دگر قراری نیست که چنین شود؛ چرا که من نمی‌گذارم.
آن‌قدر برایت خوب می‌شوم تا خودت
برایم بمانی.​

 

[NARGES AMIRI]

***
من تو را هک کرده‌ام بر در و دیوار خانه‌های قلبم؛ هر لحظه یاد تو بانگ می‌زند، تصویرت را بر پنجره‌ها نقاشی کرده‌ام.
آن‌چنان در یاد و خاطر توام که حتی فکرِ نبودنم کنارت حرام است... .
من همیشه پیشِ تو هستم و از تو می‌خواهم که بمانی؛
مغرورِ دلربای من!​

 

[NARGES AMIRI]

***
گرامی باد آن روزی که من، تو را میانِ آغوشِ تب‌دارم جای دهم و زیر لب زمزمه کنم:
جانا آن خدایی که تو را برای من نازل نمود؛
جانا آن قلبی که برای من تپید و نزد من عمرش را گذارند.
همیشه دوستت دارم دل‌دارِ شیرین سخنم.​

 

[Friba~]

​