متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌‌های قلبی که بیرون می‌‌تپد | فرزان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع فرزان
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 27
  • بازدیدها 1,592
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

فرزان

نویسنده افتخاری
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,037
پسندها
13,350
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
اگر گاهی قلبت شکست...از تنت بیرون بیا!
خود تنهایت را مادرانه در آغوش بگیر.
دستی به موهای طلایی‌ات بکش و آن‌گاه دوباره باز گرد.
همه‌ی آن‌هایی که تا ابد تو را خالصانه می‌خواهند؛ در اجتماعِ یک‌مفردِ وفادار جمع‌اند.
اول شخصی به نام خدا!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فرزان

نویسنده افتخاری
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,037
پسندها
13,350
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
می‌دانم که خدا اینجا است. در چشمان تو آن‌گاه که می‌پرسی خدا کجاست؟
خدا، شاپرکی است که هر صبح به گل‌های حیاط سر می‌زند.
خدا، ابر‌های بهاری است که خنده‌ کنان عابرانِ عجول را خیس می‌کند.
خدا،
شاخه‌ی درختی‌ است که تو بر آن تاب می‌بندی.
و خدا همه‌ی زیبایی‌های خلقت است!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فرزان

نویسنده افتخاری
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,037
پسندها
13,350
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
بیا برقصیم... .
تاب بخوریم و بچرخیم و صدای خنده‌هایمان گوش همسایه‌ی فضول‌ را کر کند.
برقصیم، بچرخیم و بخندیم و دنیا دور سرمان بگردد.
برقصی و بخندی و بابا، قند خنده‌های شیرینت را چای بنوشد.
تاریکی و غم، پشت در خانه‌مان خانه کرده پس بیا... .
برقصیم و بخندیم و کور کنیم چشم همسایه‌ی تاریک‌ خانه‌مان را!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فرزان

نویسنده افتخاری
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,037
پسندها
13,350
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
روی گردی سیاره‌ی زمین حساب کن؛
و به این بی‌اندیش که چرا جهان، مربع یا هشت‌ضلعی نیست؟
شاید چون هرجا بروی، هر کاری بکنی...باز دوباره به نقطه شروع باز خواهی گشت.
مانند عقربه‌‌ی ساعت که روزی بیست‌وچهاربار این حقیقت را تکرار می‌کند.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فرزان

نویسنده افتخاری
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,037
پسندها
13,350
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
به من می‌گویی دوستت دارم مامان!
اما دوست داشتن را هنوز آن‌گونه که باید درک نکرده‌ای.
اگر زمانی در لابه‌لای دلتنگی‌هایم گریه کنم...اشک‌هایم را شاید در حواس‌ پرتی‌های روزمره‌ات پاک خواهی کرد اما، اگر تو گریه کنی،
من خواهم مرد!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فرزان

نویسنده افتخاری
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,037
پسندها
13,350
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
و زمانی خواهد رسید که بی‌وجودِ تنی،
نخواهی زیست! تنی که نه آغوش من است و نه بابا.
تنی که هر آنکه هستی را سخت خواهد فشرد و حل خواهد کرد در قلبی که تنها جای توست.
تنی که همه‌ی آدم‌ها بی‌آن خواهند زیست؛ اما تو...نخواهی توانست!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

فرزان

نویسنده افتخاری
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,037
پسندها
13,350
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
کودکان فرشته‌ نیستند.
من تو را میبینم؛ در گوشه ای از زمین بازی!
کنار تاب و سرسره‌ها... .
روبه‌روی دخترکان شاد، اما تو در انزوا ایستاده‌ای!
با ترس، دلهره... .
آن‌ها فرشته نیستند... .
آن‌ها خود تو اند.
جلو برو.
جلو برو.
جلو برو.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SparK

مدیر بازنشسته
سطح
21
 
ارسالی‌ها
423
پسندها
10,230
امتیازها
27,613
مدال‌ها
22
  • #28
1005782_86d085bae85c5e6df4dcffb155f1cadd.png
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا