فال شب یلدا

دلنوشته‌ی وقتی نمی‌خواهی مرا | زهرا صالحی (تابان) کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Taban_Art
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 32
  • بازدیدها 1,696
  • برچسب‌ها
    عاشقانه
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته: وقتی نمی‌خواهی مرا
نویسنده: زهرا صالحی (تابان)

تگ: متوسط
وقتی نمی_خواهی مرا5.jeld.jpg
مقدمه:
وقتی نمی‌خواهی مرا،
آدم خیال‌بافی می‌شوم... .
خیال می‌بافم درباره‌ی با تو بودن... .
درباره‌ی دستانت!
درباره‌ی چشمانت؛ آن‌گاه که سردند و به ناچار مجبورم حین به آغوش کشیدن‌شان، قندیل ببندم... .
درباره‌ی صدایت خیال بافی کنم... .
آن‌گاه که می‌گویی خانم محترم و شما خطابم میکنی، شب‌ها قربان صدقه‌ی دلبری هایم بروی و جانم بگویی... .
وقتی نباشی، خیال مرا تصاحب خواهد کرد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Taban_Art

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,057
پسندها
55,671
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند..




666253_55d8129b2b3bd338171f79aeb97b64bc.jpg


نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
مرا نمی‌خواهی؟!
قبول اما
شرط بسته بودم،
هر چه باب میلت نباشد را
خاکستر کنم... ‌.
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
تمامِ تو برای منِ عاشق، یک دژاوو است.
وقتی چشمانم تو را می‌بیند،
انگار بارها، هزاران‌بار در مقابلشان ظاهر شده‌ای.
وقتی دستتنم دستانت را لمس می‌کند
گویی اسن بارِ هزارمی است که لمس‌شان می‌کنم.
وقتی می‌گویم عاشقت هستم،
احساس می‌کنم صدها قرنِ پیش،
خاکِ وجودِ مرا از تو برگرفته‌اند!
دژاوو یعنی وقتی که به تو فکر می‌کنم ... .
هی تکرار و تکرار و تکرار و تکرار ... .
 
آخرین ویرایش
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
برایم سوال است ... .
ماه میان آن همه ستاره،
دل به که داده که به برقِ نگاهِ آن‌ها بی‌توجهی می‌کند؟!
دل به چ کسی داده که هر بار خودش را می‌سازد
تا کم‌تر به معشوقه‌اش بیاندیشید،
اما هربار،
دومرتبه ذره ذره آب می‌شود.... .
 
آخرین ویرایش
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
نمی‌دانی چه حالی می‌شوم،
خودم هم نمی‌دانم چه برسد به تو!
این‌طور برایت بگویم که
بادی سرد، ناگهان بوته‌ها را ویران کند... .
یا هول هولکی صبحانه بخوری و گیر کند در گلویت... .
نمی‌دانم و نمی‌دانی چه حالی در من پیدا می‌شود،
اسمی شبیه اسم تو که می‌آید!
 
آخرین ویرایش
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
عشق جان!
هر کس خواست برود،
هر عاشقی که خواست معشوقش را رها کند،
هر رهگذری که ساده می‌رود،
تو نرو!
تو مرا رها نکن!
تو ساده نرو!
با رفتنت هیچ چیز تغییر نمی‌کند!
فراموش کردنت کار من نیست!
من دموکراسی وار، بودنت را می‌خواهم!
پس... .
یا نرو... .
یا
بمان!
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
خودت بگو
بعد از این‌که بری
کجا باید دنبالت بگردم؟
الان که هستی نمی‌دانم کجایی
اگه بری برای همیشه گمت می‌کنم... .
بهت گفتم من حاضرم همه‌ی دنیارو دنبالت بگردم
حالا اگه بدونم وقتی منو ببینی حتی نمی‌شناسیم،
با چه انگیزه ای باید دنبالت بگردم؟
اگه تو بری من به کجا باید سفر کنم تا پیدایت کنم..
تو می‌ری اره؟
هیچ خبر داری با رفتن تو یه ترحیم می‌گیرم برای دلم؟
دلم میمیره... .
می‌دانی وقتی بری من باقی عمرم را مثل یک دیوانه خواهم بود؟
هیچ نمی‌گویی
اگر هم می.خواهی بگویی،
هیچ نگو
فقط آدرس سنگ تراشی را بده
که دلت را تراشیده... .
می‌خواهم مثل تو باشم!
 
آخرین ویرایش
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
ولی یادته اون‌موقع‌ها رو؟
اون زمانی که هنوز نرفته بودی... .
وقتی هنوز می‌گفتی دوستم داری... .
زیر بارون دوتایی،
آرزو کردم ای کاش مثل تو بودم؟!
دلم می‌خواست اون‌قدر شبیه‌ت باشم تا بتونم دردهاتو بهتر از خودت بفهمم و زود زود خوب‌شون کنم... .
دروغ چرا؟! وقتی حالت خوب بود، حال منم‌خوب می‌شد!
دلم می‌خواست دو تا از تو، با هم‌دیگه ما بشیم... .
دلم نمی‌اومد از تو، فقط یکی رو تو دنیا داشته باشم... .
چطوری بگم؟! اگه شبیه‌ت می‌شدم، بیش‌تر داشتمت... .
خلاصه‌اش کنم:
خواستم بگم دیگه الان کاملاً شبیه تو شدم!
بالاخره موفق شدم بعد از چند سال شبیه توی لعنتی بشم... .
بی‌رحم
بی احساس
سنگ... .
آره دیگه ... . مگه همین‌ها نشدی تو؟!
که حتی وقتی من رو می‌بینی نگاهمم نمی‌کنی؟!
که دیگه خاطرت نیست اون بارون‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,517
پسندها
16,396
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
تنها ماندن و در افکارِ خود پرسه زدن،
بِه زِ عاشق شدن است
اما صد افسوس که در همان افکارها،
جولان می‌دهم در خاطراتِ نحسِ تو... .
 
امضا : Taban_Art
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا