متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌های ترانه‌ اردیبهشت | زهرا صالحی (تابان) کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Taban_Art
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها 1,490
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,516
پسندها
16,394
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه: ترانه‌ی اردیبهشت
نام نویسنده: زهرا صالحی (تابان)
تگ: -
مقدمه:
تو ترانه‌ی اردیبهشتی
و من،
نسیمی که لابه‌لای موهای پریشانت می‌رقصم... .
تو قصه‌ای از اردیبهشتی که
ابتدایِ آن شبیه یک داستان نبود.
یکی بود یکی نبود، نه!
ما از ابتدایِ اردیبهشت، ما بودیم!
و ما ماندیم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Taban_Art

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • #2
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند..


666253_55d8129b2b3bd338171f79aeb97b64bc.jpg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : G.ASADI

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,516
پسندها
16,394
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #3
اردیبهشت،
نغمه‌ی تکرارِ تو در لابه‌لای خوشبختی،
دارد سرک می‌کشد به تک تک خواب‌هایم... .
رویا‌هایم از عطر بهشت خو گرفته،
درون همان خواب‌ها،
میانِ آغوش خیالت دزدانه ترانه می‌سُرایم،
شاید تنها تو
و تنها تو
اردیبهشت را مهمانِ چشمانِ تشنه‌ام می‌کنی!
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,516
پسندها
16,394
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #4
شاعران پاییز را کرده‌اند مسیرِ راهِ سروده‌هایِ خود!
انگار نه انگار که تنها
پاییز فصلِ عاشقی نیست؛ تنها نباید در مهر و آبان و آذر سرمست شد... .
آن لابه‌لاها، بهاری، یک اردیبهشتِ چشم‌نواز در چنته دارد!
حتی با اسمش، هوش می‌برد از سرِ
تمامیِ ماه‌های خودشیفته‌ی سال!
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,516
پسندها
16,394
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #5
بوی عطر سخنانِ تو،
برایم نجوایِ عاشقانه‌ی سپیدارِ گوشه‌ی حیاط است.
برایم نوازشِ دستان مادر است وسط بی‌قراری‌هایم... .
برایم بخارِ خوشایند یک لیوان چای است،
در صبحِ اردیبهشت... .
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,516
پسندها
16,394
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #6
زلف پریشانِ تو در باد خوش آید به دلم
آن گیسوی پریشان شده، آسان دل می‌بَرَدَم... .
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,516
پسندها
16,394
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #7
اردیبهشت رسید... .
باز بچه‌ی وسطِ خانواده عاشق شده.
فروردین، خواهر بزرگه است؛ او بسیار اردیبهشت را دوست دارد، به‌قدری که حتی قبل از آمدنش کارهای او را انجام می‌دهد. بذرِ عشق را در دل آدمیان می‌کارد تا اردیبهشت با آمدنش، ثمره‌ی عشق را به عاشقان بچشاند.
اردیبهشت تماماً پر از عشقِ بودن است. پر از حسِ نابِ سرودِ نابِ دل سپردن... .
اردیبهش آن‌قدر عاشق می‌کند تا دگر چیزی برای خرداد، باقی نخواهد نماند!
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,516
پسندها
16,394
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #8
هوایِ اردیبهشت می‌خواهد... .
هوای عاشقی با تو را می‌خواهد همراه مزه‌ب لبخندت را... .
خود را به در و دیوار قلبم می‌کوباند... .
عاسق توست می‌فهمی؟!
بدون حضورت بد دیوانه‌ام کرده،
این دلتنگی!
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,516
پسندها
16,394
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #9
خاطراتم با تو را به‌ خوبی یادم است. اردیبهشت بود. با ماشین آمده بودی دنبالم. بوی عطر گل‌های نرگس، کوچه را پر کرده بود... .
سوار شدم و لبخندت را نثارم کردی... .
زیر لب گفتم: جانا...دلتنگت بودم!
باز لبخندی دلربا تحویلم دادی و گفتی: من بیش‌تر!
دلم برایت رفت. آن گل رز صورتی؛ آن را نیز به خوبی به یاد می‌آوردم. جلوی صورتم گرفتی و گفتی: شدین دو تا گل!
و من خندیدم.
و تو خندیدی.
و دل‌هایمان خندید.
چشم‌هایمان هم... .
له‌راستی چه ماهی بود اردیبهشت،
ملتمسانه بی‌قرار تکرارش هستم... .
 
امضا : Taban_Art

Taban_Art

نویسنده افتخاری
سطح
27
 
ارسالی‌ها
1,516
پسندها
16,394
امتیازها
39,073
مدال‌ها
39
  • نویسنده موضوع
  • #10
می‌دونی چیه؟!
همیشه با خودم فکر می‌کردم آخرِ من و تو قراره چی بشه؟!
قراره به کجا برسیم؟! چی‌کار کنیم؟!
ولی بعدیه چیزی رو فهمیدم. فهمیدم اشتباست...
من و تو هیچ‌وقت پایانی نداریم!
قصه‌ی من و تو قرار نیست به چیزی ختم شه!
ادامه داره... .
ادامه داره... .
ادامه داره و ادامه داره!
درست مثلِ وقتی که توی چشم‌های تو غرق می‌شم و دیگه پیدا نمی‌شم!
 
امضا : Taban_Art
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا