متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های پاگل | عسل کیانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Exulansis-
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 26
  • بازدیدها 1,699
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Exulansis-

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,264
پسندها
12,929
امتیازها
34,373
مدال‌ها
15
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #1
1roman copy.jpg
از فاخته عزیز بابت این جلد زیبا متشکرم.

نام دلنوشته: پاگل
نام نویسنده: عسل کیانی
ویراستار: illifuria
تگ: محبوب
مقدمه:
می‌خواهم زمان را بر دست بگیرم.
با چرخش عقربه به گذشته بروم و اشتباهات را جبران کنم.
تفکرات مردم را تغییر بدم،
سنت‌ها را عوض کنم.
همه چیز را بر سلیقه خود بچینم؛
بلکه در آینده آن‌چه که می‌خواهم شود...
می‌شود؟! احتمالش صفر درصد رو به صد است.

پاگل: در زبان اردو به معنای دیوانه است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Exulansis-

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,057
پسندها
55,667
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg


نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

Exulansis-

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,264
پسندها
12,929
امتیازها
34,373
مدال‌ها
15
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
دلی تنها دارم که غمش از تمام جهان بیشتر
است.
دلی دارم که با همه‌چیز سرناسازگاری دارد؛
ولی دم نمی‌زند.
دلی دیوانه که از دیوانگی خود، سرناسازگاری دارد.
روحیه دیوانه با دلی همرنگ روحش.
زیباست مگر نه؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Exulansis-

Exulansis-

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,264
پسندها
12,929
امتیازها
34,373
مدال‌ها
15
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
پا به پای احساسم، طول و عرض زندگی را طی می‌کنم.
گاهی با کوله‌باری از غم، پا بر زمین می‌گذارم.
گاهی با رفیق پا بر جلو می‌برم. به سوی موفقیت!
قدم به قدم، بدون لحظه‌ای درنگ با دیوانگی همراهی می‌کنم.
لحظات زندگی‌ام را می‌گذرانم.


 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Exulansis-

Exulansis-

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,264
پسندها
12,929
امتیازها
34,373
مدال‌ها
15
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #5
***

دنیا قشنگ نیست.
اشک‌هایم، آرام‌آرام بر روی گونه‌هایم می‌ریزد.
مثل الماسی درخشان، سُر می‌خورد و بر زیر گلویم می‌رود.
آه! همان حال همیشگی و خسته‌کننده.
دلم باران می‌خواهد؛ ولی حالا نه.
باران زمانی زیباست که فقط برای غم‌هایت نخواهی‌اش



 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Exulansis-

Exulansis-

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,264
پسندها
12,929
امتیازها
34,373
مدال‌ها
15
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
اشک‌هایم باهم مسابقه گذاشته بودند.
دست خودم نیست؛ نمی‌توانم.
گریه از کجا می‌آید؟ سوالی ا‌ست که ذهنم را درگیر کرده.
آب بدنم را می‌کشد؟
اگر این‌گونه است، که من در بدن خود هیچ آبی ندارم!
خشکسالی در من اتفاق افتاده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Exulansis-

Exulansis-

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,264
پسندها
12,929
امتیازها
34,373
مدال‌ها
15
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
همیشه از کودکی در دل خود با دیگران رقابت می‌کردم.
تا از آنچه که او هست بالاتر باشم.
زندگی مثل یک بازی ناجوان‌ مردانه می‌ماند؛
که تو در آن عقبی و هر چقدر تلاش کنی، باز هم به تلاش بیشتری نیاز داری.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Exulansis-

Exulansis-

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,264
پسندها
12,929
امتیازها
34,373
مدال‌ها
15
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
آرام قدم بر روی افکارم می‌گذاشتم.
افکاری که همچو پلی بلند که مقصدش شهر آرزو‌هایم بود.
هر آنچه قدم بر می‌داشتم؛ شادی‌ام نسبت به رسیدن به مقصد،
بیشتر و بیشتر میشد و مشتاق‌تر از قبل قدم بر می‌داشتم.
حیف که آن روز نمی‌رسد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Exulansis-

Exulansis-

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,264
پسندها
12,929
امتیازها
34,373
مدال‌ها
15
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
اواسط راه، پل ضعیف میشد و از هم می‌پاشید. افکارم بهم می‌ریخت.
دنیا برایم تلخ میشد. مثل قهوه تلخی که خوردنش
گرچه آزار دهنده، ولی آرامش‌بخش بود!
دلیلی برای زندگی نداشتم،
دلیلی برای نفس کشیدن نداشتم..!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Exulansis-

Exulansis-

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,264
پسندها
12,929
امتیازها
34,373
مدال‌ها
15
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
آهی کشیدم و افکار آزار دهنده‌ام را دور کردم.
چشمانم را گشودم بر روی دنیا.
دنیای بی‌رحمی که حتی برای مورچه‌های کوچک هم، آزار دهنده بود.
آهویی که توسط ببر بلعیده میشد.
خرگوش‌هایی که توسط انسان‌های بی‌رحم، برای منفعت خودشان می‌مردند.
آدم‌هایی که برای راحتی خودشان،
دل می‌شکستند.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Exulansis-
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا