متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های خط تلخ | زهرا خسروی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Donald
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 2,165
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #1
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ.

سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند.

خط تلخ.jpg

نام مجموعه: خط تلخ

نام نویسنده: زهراخسروی

تگ: محبوب

ویراستار: Werwolf

مقدمه: حقیقت این روزها نوای درد دارد و طعم چون زهر، می‌ترسم عاقبت حجم زیاد دردهایم را عق بزنم، بوی گندش شهر را ویران می‌کند، انگار سیاهی باران شده؛ بر سر زندگی‌ می‌بارد، شاید چند خط تلخ این بزم سیاه را کامل کند. گوش کن، صدای تنهایی می‌آید، چه ملودی زیبای می‌نوازد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
27,922
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
24
  • #2
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

549332_55d8129b2b3bd338171f79aeb97b64bc.jpg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAKIMEH.MZ

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
حرف‌ها را می‌شنوی و گاه می‌خوانی اما باور نکن؛
کلمات قدرت پرداخت بهای زندگی را ندارند، حتی شعرهای شهریار هم قادر به کشیدن دردهایش نبود.
خیلی چیزها پشت پرده می‌ماند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
آسمان و حال و هوای بارانی‌اش بدجور دلبری می‌کند می‌دانم،
می‌دانم کلمات بی‌نظم روی خطوط دفترم رژه می‌روند،
گاهی خندانند و گاهی گریه می‌کنند،
اما واقعیت همان است که تو رد پایش را بر روی خیابان قلبت نگه داشته‌ای،
با چشمان پر بار لبخند نزن،
زندگی دردش می‌آید با زهرخندهایت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
پرنده‌ی بی‌بال خیالم خبر از بهشت آسمان می‌دهد.
زیر آسمان رنگ پریده‌ی شهرم می‌نشینم
و اکسیژن را گران، تنفس می‌کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
باران بر زمین می‌نشیند و بوی نم گرفته‌ی غم برمی‌خیزد
لبخندی می‌زنم، هنوز یک فنجان از خنده های بی‌بهانه‌ام را نگه داشتم،
مقداری می‌نوشم و با چشمانی پر بار به تمام شدنش می‌نگرم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
گاهی آن همیشگی‌ها را با بهانه‌ای به نام تنوع رها می‌کنیم،
تنوع را تجربه کرده و اگر به مَذاقمان خوش نیامد، آدرس برگشت را به دنبال همیشگی طی می‌کنیم.
اما...
همیشگی‌ها گاهی برچسب تکراری می‌خورند، و برای همیشه بود می‌شوند.
بهانه نیاز نیست،
همگی متهم به خ**یا*نت هستیم و محکوم به سنگسار.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
هر روز صبح که می‌شود، گرد و غبار غم، پرده‌ی اتاقم را کنار می‌زند
آهسته وارد می‌شود و همچون کلافی دور پاهایم می‌پیچد.
حتی نفس کشیدن هم برایم سخت می‌شود چه دردی دارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
سال‌های زیادی است که در بالای کوه امید می‌نشینم به انتظار.
مدتی است که مرغ حق نمی‌خواند،
باد می‌وزد و به یاد می‌آورم،
فراموشی خوابش می‌برد و من به یاد می‌آورم تنها هستم،
تنها‌تر از همیشه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
در خیابان قدم می‌زنم.
آیا زندگی جریان دارد؟
اما من صدایش را نمی‌شنوم!
انگار حنجره‌اش را در انتهای قبرستان جا گذاشته.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Donald
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا