از مرگ نترسم که مددکار من استدل در همه حال تکیه گاه است مرا
در ملک وجود پادشاه است مرا
از فتنه ی عقل چون به جان می آیم
ممنون دلم خدا گواه است مرا
در کســوت خـــیرخواهی نــوع بشـــرتا این خرد خام تو، معیار بود
این ساختن و شکستت کار بود
تنها نه سرت به پای من خورد به سنگ
هر جا که روی تو سنگ و دیوار بود
تا این خرد خام تو، معیار بود
این ساختن و شکستت کار بود
تنها نه سرت به پای من خورد به سنگ
هر جا که روی تو سنگ و دیوار بود
می برند آ نچـنان که خواهــانندیارب دردی که ناله آغاز کنم
شوری که سرود شوق را ساز کنم
چشمی که به سوی خویش چون باز کنم
آن گمشده را از دور آواز کنم
می برند آ نچـنان که خواهــانند
مـی کنند آنچـــــه در پی آنند...
می برند آ نچـنان که خواهــانند
مـی کنند آنچـــــه در پی آنند...