- تاریخ ثبتنام
- 13/1/21
- ارسالیها
- 1,807
- پسندها
- 24,380
- امتیازها
- 44,573
- مدالها
- 37
- سن
- 19
سطح
28
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
***
خستهام، خستهام کردی!
آنقدر برایت نوشتم و نامههایم را بیجواب گذاشتی که بالأخره خسته شدم...
اما،
کورخواندهای، خیال کردی دست از سرت برمیدارم شوالیهی رز به دست من؟
نه! تا زمانی که در این اتاقم برایت مینویسم، آنقدر مینویسم تا وجدانت به درد آید و سراغی از من بگیری!
بخدا جاهطلبیم را کم میکنم و به همان رزهای قرمزت بسنده میکنم... .
آخر چگونه دلت میآید با من اینگونه کنی؟
میدانی آنقدر از زمان رفتنت گذشته است که تمام گلهایت خشک شدهاند؟! هرگاه پا روی زمین میگذارم صدای قرچ و قوروچ خرد شدنشان سکوت خفقانآور اتاق را میشکند...
دلم نمیخواهد پودر شوند؛ برای همین از روی میز رد میشوم و فاصلهی میز تا زمین را میپرم.
چشمت روز بد نبیند، بار اول چنان پریدم...
خستهام، خستهام کردی!
آنقدر برایت نوشتم و نامههایم را بیجواب گذاشتی که بالأخره خسته شدم...
اما،
کورخواندهای، خیال کردی دست از سرت برمیدارم شوالیهی رز به دست من؟
نه! تا زمانی که در این اتاقم برایت مینویسم، آنقدر مینویسم تا وجدانت به درد آید و سراغی از من بگیری!
بخدا جاهطلبیم را کم میکنم و به همان رزهای قرمزت بسنده میکنم... .
آخر چگونه دلت میآید با من اینگونه کنی؟
میدانی آنقدر از زمان رفتنت گذشته است که تمام گلهایت خشک شدهاند؟! هرگاه پا روی زمین میگذارم صدای قرچ و قوروچ خرد شدنشان سکوت خفقانآور اتاق را میشکند...
دلم نمیخواهد پودر شوند؛ برای همین از روی میز رد میشوم و فاصلهی میز تا زمین را میپرم.
چشمت روز بد نبیند، بار اول چنان پریدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر