- ارسالیها
- 2,439
- پسندها
- 64,602
- امتیازها
- 64,873
- مدالها
- 26
- سن
- 23
- نویسنده موضوع
- #21
***
اگه دست من بود بیخیال تلاش کردن میشدم. یککوله جمع میکردم و میرفتم کنار دریا. یکجایی که آدما نباشن؛ یکچادر و احتمالاً یکقوری چایی ذغالی. بوی زهم آتیش و صدای موجها، عکس ماه هم میافتاد توی آب! آنوقت زانوهامو بغل میکردم و زل میزدم به جریانی که آزاد میتونست هر طرفی بره.
شاید هم دلم میخواست برم یکشهری که همش شفقهای قطبی توش باشن. آننوقت بشینم به انتظار دیدنشون توی شب؛ و منتظر معجزه بمونم.
اگه انتخاب من بود، دلم میخواست سوار همون موجهای آزاد بشم تا من رو با خودشون ببرن به یکجای خوب. ستارهها رو نگاه میکردم و با خودم میگفتم:
- شاید یکروزی منم یکستاره شم تو آسمون... اگه دست من بود... شاید همیشه دست من بود، ولی من جسارت تازیدن نداشتم. شاید موج سواری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر