کامل شده مجموعه دلنوشته های شفق قطبی من | ژیلا.ح کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,480
پسندها
64,394
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
23
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #21

***
اگه دست من بود بی‌خیال تلاش کردن می‌شدم. یک‌کوله جمع می‌کردم و می‌رفتم کنار دریا. یک‌جایی که آدما نباشن؛ یک‌چادر و احتمالاً یک‌قوری چایی ذغالی. بوی زهم آتیش و صدای موج‌ها، عکس ماه هم می‌افتاد توی آب! آن‌وقت زانوهامو بغل می‌کردم و زل می‌زدم به جریانی که آزاد می‌تونست هر طرفی بره.
شاید هم دلم می‌خواست برم یک‌شهری که همش شفق‌های قطبی توش باشن. آن‌نوقت بشینم به انتظار دیدنشون توی شب؛ و منتظر معجزه بمونم.
اگه انتخاب من بود، دلم می‌خواست سوار همون موج‌های آزاد بشم تا من رو با خودشون ببرن به یک‌جای خوب. ستاره‌ها رو نگاه می‌کردم و با خودم می‌گفتم:
- شاید یک‌روزی منم یک‌ستاره شم تو آسمون... اگه دست من بود... شاید همیشه دست من بود، ولی من جسارت تازیدن نداشتم. شاید موج سواری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,480
پسندها
64,394
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
23
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
وقتی بچه بودم و از پشت شیشه ی ماشین آدم‌ها رو نگاه می‌کردم، میدونستم هر آدم یعنی یه کتاب قصه. مثل اینکه شخصیت‌های اصلی هر داستانی رو توی یه ماشین می‌دیدم. انگار فیلم‌های تخیلی واقعی شده بودن. ولی همیشه دلم می‌خواست از پشت شیشه‌ی چشم‌اونا دنیا رو ببینم.
بفهمم دنیا از دید اونا چه شکلیه، زندگیشون، روزهایی که می‌گذره. چیزهایی که تجربه کردن تا به اینجا رسیدن.
شاید خیلی وقت‌ها دلم می‌خواسته یه زندگی دیگه داشته باشم. جای یکی دیگه زندگی کنم، نه بخاطر اینکه زندگی بقیه فرق داشته باشه نه، من خراب کرده بودم. خیلی خراب کرده بودم.
ولی کسی هیچ وقت بهم نگفت مهم تصمیم‌های درست و غلطی که توی لحظه‌های سخت گرفتی نیست، مهم اینکه کدوم راه بهترین بوده و کدوم بدترین نیست، مهم اینه که تو بازم تونستی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,480
پسندها
64,394
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
23
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
آدم‌های عبوس و اخم‌آلود هیچ‌ وقت چیزی که نشون میدن نیستن. این آدما نه ارث باباشون رو از کسی طلب دارن، نه از کسی گله دارن.
فقط از دست خودشون عصبانین،
فقط به زندگی خودشون فکر می‌کنن،
به چیزهایی که می‌تونست بهتر باشه، به اتفاقاتی که می‌تونست رخ نده؛
به روزهایی که می‌تونست بهتر شکل بگیره... .
و انقدر توی فکر خودشون غرق میشن که حواسشون نیست با همون اخم بین ابرو‌هاشون که می‌خوان از خودشون حساب پس بگیرن، زل زدن به آدمای دیگه. به رد شدن آدما نگاه می‌کنن، به لباسهای عجیب غریبشون، خنده‌ها یا حرف‌هاشون پشت تلفن.
اینا رو وقتی فهمیدم که با اخم تموم مسیر رو طی کرده بودم.
آدمای اخمالو، ته‌نه زورشون همون دوتا چروک بین ابروهاشونه که سر خودشون خالی می‌کنن. انقدر که بین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,480
پسندها
64,394
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
23
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
نمیدونم کدومش بهتره. اینکه حرف دل و زبونت یکی باشه یا اینکه خیلی راحت بتونی برخلاف چیزی که توی قلبته رفتار کنی!
وقت‌هایی که نمی‌خوای یا حتی بخاطر شرایط نمیشه مثل قلبت رفتار کنی آزار دهنده است. اما وقت‌هاییم هست که با وجود صاف و رو راست بودنت آزار دهنده میشی، انگار که آدما دوست دارن فقط دروغ بشنون و از حرفای صاف و رو راست خوششون نمیاد. هرچی دروغگوتر انگار عیار بیشتری داره آدم.
وقت‌هایی که دل و زبونم یکی نیست ناراحتم. رو صورتم اخمه ولی دلم داره آب میشه از غصه‌ای که نشسته بهش و پشت این عکس‌العمل یک‌برچسب می‌شینه به اسم غرور‌.
بهش که فکر می‌کنم میگم بهتره آدم دروغگوی خوبی باشه. نمی‌تونم تصور کنم چه آشوبی میشد اگه همه‌ی آدما عین دلشون می‌شدن. تا وقتی توی یک‌جای تاریک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,480
پسندها
64,394
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
23
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
خب شفق‌ها خیلی قشنگن. ولی همیشه یک‌چیز غم‌انگیز توی قشنگ‌ترین چیزها هم وجود داره. حتی توی بهترین داستان‌ها با قشنگ‌ترین پایان خوش بازم یک‌شخصیت هست که غمگین باشه. فکر می‌کنم شفق یک‌انفجار بزرگ از نور و ستاره‌ است.
اون هاله‌های قشنگ و چندرنگ توی سیاهی شب که مثل ظرف اکلیل می‌مونن که توی آب پخش شده. پرتوهای نور که انگار سطح آب رو شکافته باشن و برقشون... .
ولی اگه شفق مرگ یک‌ستاره باشه چی؟
یا حتی چند تا ستاره؟
اگه قشنگ‌ترین چیزی که میشه آرزوی یک‌آدم، برای یک‌نفر دیگه پایان باشه چی؟
دنیا همیشه عادلانه نیست‌. ولی خوبه که پایان آدم قشنگ باشه.
زنبور وقتی کسی اذیتش می‌کنه، تموم زورشو می‌زنه تا نیشش بزنه و بعد از نیش زدن، می‌میره. این یک‌پایان نه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,480
پسندها
64,394
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
23
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
هرکس نون قلبشو می‌خوره... .
این جمله رو همیشه تو همه‌ی زندگیم گفتم. ولی خیلی وقت‌ها که نگاه کردم انگار نون قلب بقیه روغنی‌تر از مال من بوده، انگار من با این همه تلاش برای زندگی کردن نتونستم یک‌نونوای خوب باشم.
وقتی بهش فکر می‌کنم،
روزهایی بوده که خوب نگذشته، روزهایی بوده که بدتر از هر سیل و بارونی گذشته. روزهایی که حتی خاطره‌‌شون هم رنگی نیست، سیاه سیاه‌ست. توی تموم این روزها دختری رو دیدم که سعیشو کرد حتی با بغض و گریه بتونه ادامه بده، همیشه تلاش کردن به معنی زور زدن و کارای گنده کردن نیست، تلاش کردن یعنی صفر نبودن. روزهایی رو دیدم که خورده شیشه زیاد داشتن شاید برای همینم بود که کسی دل شکسته ی ما رو خریدار نبود... دل شکسته‌ای که خورده شیشه زیاد داره مفت نمی‌ارزه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,480
پسندها
64,394
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
23
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
حس می‌کنم یک‌کاراکتر لول پایین تو یک‌بازیم، که چون ضعیفه همش شکست می‌خوره، آیتم ویژه‌ای هم در کار نیست. خیلی از قابلیت‌ها هم براش قفلن... کاش میشد چیزهایی پیدا کرد که بشه باهاشون بری بالاتر. لولت بیشتر شه و بالاخره بتونی غلبه کنی. این حرکت مورچه‌وار، به این زودی‌ها به نتیجه نمی‌رسه انگار... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,480
پسندها
64,394
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
23
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
گاهی خیلی از دست خودم کلافه میشم. می‌دونم مثل یک‌کلاف کاموای بافتنی پیچیده میشم تو هم، می‌دونم پشیمون میشم، می‌دونم تهش اونی که غصه می‌خوره منم، ولی باز هم با دودست و دوپای خودم، همون کاری رو می‌کنم که روزها و ساعت‌ها نقشه می‌کشیدم ازش دور بمونم.
بعضی وقت‌ها دوست دارم یکی بهم نهیب بزنه بگه:
- اینا اسمش مهربونی نیس عزیز من. اینا خریته. چیزهایی که اسمش رو میذاری مهربونی، از خودت گذشتنه. زیر پا له کردن خودته.
می‌دونم که باید به خودم بیشتر بها بدم، می‌دونم اونی که حساس‌تر از همه‌ است و راحت‌تر دلش می‌شکنه ولی دم نمی‌زنه چون نمی‌خواد کسی ناراحت بشه منم، می‌دونم به بیخ ریش من می‌خندن وقتی نیستم، پشت سرم حرف میزنن و میگن با دوتا تعریف خرش می‌کنیم که سوار شیم،
همه رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,480
پسندها
64,394
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
23
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
***
دنیا هیچ وقت بدهکار به تو نیست،
چون قبل از تو بوده، بعد از تو هم به کارش ادامه میده،
هرجا که لازم باشه تغییر می‌کنه، و هر جا هم که بخواد رد بشه، حتی اگه شده گُل‌ها رو له کنه، یک‌مسیرش ادامه میده. به گردش و مدار خودش.
ما آدم‌ها هم از جنس همین طبیعتیم.
اما بعضی وقت ها ما گُل می‌شیم و بعضی وقت‌ها خود دنیا.
دردی که برای تو مهمه و می‌تونه چرخه زندگیتو مختل کنه، برای هیچ‌کس و هیچ‌چیز دیگه‌ای مهم نیست، حتی یک‌ذره. این‌طور وقت‌هاست که حتی حرفای همدردی الکی هم حالت رو بهم می‌ریزن.
نمی‌دونم کدومش بهتره،
گل بودن، یا دنیا بودن. ولی می‌دونم هر جا که دلت سوخت، خودتم سوختی و باختی!
و برای کسی هم جز خودت مهم نیست،
تو این دنیا تو تنهایی. پس یا عزمتو جزم کن و برو کنار تا مسیر خودت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Nyx

Nyx

نقاش انجمن + نویسنده افتخاری
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/12/18
ارسالی‌ها
2,480
پسندها
64,394
امتیازها
64,873
مدال‌ها
26
سن
23
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
***
برای بعضی چیزها، فقط می‌تونی دلتنگ شی. حتی اگه بقچه به دست بگردی و راه بیوفتی توی دنیا تا بتونی یکی عین همون رو بسازی، باز هم نمی‌تونی. حتی اگه همون آدم‌ها رو جمع کنی، بری توی همون مکان، همون لباس‌ها، همون عطر رو بزنی، همون مدل مو و... نمی‌شه که نمی‌شه. بعضی چیزها تبدیل به خاطره می‌شن تا موندنی شن. انگار هیچ راه دیگه‌ای نیست که بشه نگهشون داشت.
وقتی زمان بگذره، وقتی آدم‌ها عوض بشن، وقتی شرایط تغییر کنه و دنیا بره جلوتر، دیگه هیچ چیز مثل قبل نمی‌شه.
بعضی روزها یاد آدم‌هایی میوفتی که یک‌روزی حالت رو خوب می‌کردن. ولی یک‌روزی هم زخمت زدن. هم دلت می‌خواد بابت اون لحظه‌های خوب دوستشون داشته باشی، هم نمی‌تونی به‌ خاطر لحظه‌هایی که خاکستر کردن ببخشیشون. انگار که یک‌آدم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Nyx
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا