- ارسالیها
- 639
- پسندها
- 6,636
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #131
ماهک صبر کرد تا مامان مهتا هم از ماشین خارج شود و او هم از همان در بیرون برود.
لحظهی آخر اهورا صدایش زد:
- ماهک!
ماهک منتظر نگاهش کرد و اهورا ادامه داد:
- سعی کن بهت خوش بگذره!
ماهک بیاختیار لبخند زد و سر تکان داد و از ماشین پیاده شد.
داخل تالار که شدند تقریباً اکثر مهمانها آمده بودند.
مامان مهتا گفت:
- زمرد جان یه جایی رو انتخاب کن که زیاد توی فیلمشون نباشیم.
خاله زمرد اشارهای به میز شش نفرهای کرد و با هم به آن سمت رفتند.
تازه روی صندلی نشسته بودند و مانتوهایشان را در آورده بودند که خانم میر باعجله به سمتشان آمد و خوشآمد گفت.
آنها هم برای دخترش آرزوی خوشبختی کردند و بعد وقتی صدای سوت و دست مبارکباد خواندن بلند شد خانم میر باعجله برای استقبال از عروس و داماد رفت.
ماهک برای...
لحظهی آخر اهورا صدایش زد:
- ماهک!
ماهک منتظر نگاهش کرد و اهورا ادامه داد:
- سعی کن بهت خوش بگذره!
ماهک بیاختیار لبخند زد و سر تکان داد و از ماشین پیاده شد.
داخل تالار که شدند تقریباً اکثر مهمانها آمده بودند.
مامان مهتا گفت:
- زمرد جان یه جایی رو انتخاب کن که زیاد توی فیلمشون نباشیم.
خاله زمرد اشارهای به میز شش نفرهای کرد و با هم به آن سمت رفتند.
تازه روی صندلی نشسته بودند و مانتوهایشان را در آورده بودند که خانم میر باعجله به سمتشان آمد و خوشآمد گفت.
آنها هم برای دخترش آرزوی خوشبختی کردند و بعد وقتی صدای سوت و دست مبارکباد خواندن بلند شد خانم میر باعجله برای استقبال از عروس و داماد رفت.
ماهک برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش