متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متوسط مجموعه اشعار محابا | تاوان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Tavan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 83
  • بازدیدها 1,549
  • کاربران تگ شده هیچ

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
4,012
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #51
درگذشت روزهایی که لبخند لبانم می‌نشست
رفتی و نبودت سخت، کل وجودم را شکست
ذهنم افسرده مدام به خاطرات پر می‌کشد
بی‌نصیب از رویاهایی که در قلبم بود شکست
زخمی در عمق دلم به جا گذاشتی که هنوز
هر زمان یادت افتادم، بغض، صدایم را شکست
بعد تو جسم بی‌روحم مانند دیواری بود
با این تفاوت که فقط اشک، چشمانم می‌نشست
نیستی در خیالاتم، یادت هنوز رشد می‌کند
با وجود این که حتی دردش قلبم را شکست
سوز اشک‌هایم چنان بر روی گونه می‌نشست
که انگار سنگی بزرگ، کل صورتم را شکست
این روزها من بسیار در خیالات گم می‌شوم
واقعیت انگار قوه‌ی تشخیصم را شکست
نیستی اما من حتی تولدت را یادم است
شمع‌ها را فوت می‌کنم، دودش توهم را شکست
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
4,012
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #52
رفتی، دیوانگی‌ام شهره‌ی عالم شده است
بی تو این شهر برایم، شهر ماتم شده است
نیستی اما هر بار، هر شب دعایت می‌کنم
جای نفرین؛ نبودت بلای جانم شده است
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
4,012
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #53
نیستی گل‌ها همچو پاییز، بهار را سر می‌کنند
خاطرات چو پتکی سنگین، کمر را خم می‌کنند
رفتی و چهره‌ی ماهت، از خیالم پاک نشد
در نبودت حتی دردها، اظهار غم می‌کنند
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
4,012
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #54
هر چی غم که توی دنیاست
کاری کردی مال من شه
مگه من چی کم گذاشتم
که باید این سهم من شه
رفتی قلب پرِ دردم
از هر چی عشق بی‌نصیب موند
واسه من از تو یه دنیا
طعم تلخ بی‌کسی موند
هنوزم عاشقت موندم
ندارم از تو هیچ سهمی
نمی‌تونم دل ببُرم
چرا این قدر تو بی‌رحمی
هنوزم عاشقت موندم
ندارم از تو هیچ سهمی
نمی‌تونم دل ببُرم
چرا این قدر تو بی‌رحمی
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
4,012
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #55
نیستی اما در دلم یادت پدیدار است هنوز
با خیال دیدنت، در شوق پرواز است هنوز
همانند یک مسافر در جهان می‌گردم
شاید پیدایت کنم، دل امیدوار است هنوز
نیستی و این دل توهم می‌زند دیوانه‌وار
هر قدم برمی‌دارد، دنبال بویت است هنوز
شاید سرنوشت منِ عاشق از اول این بود
این دلم پذیرا نیست، تو را طلبکار است هنوز
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
4,012
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #56
آن که روزی دلم را غرق در احساس کرده بود
از دل خسته‌ام اما عشق برداشت کرده بود
آن که از عطر تنش از خود بی خود می‌شدم
لبخند را نثار این لب‌های بی‌جان کرده بود
چشمانم لحظه‌ای از تماشایش سیر نمی‌شد
قلب ویران شده‌ام را اسیر خود کرده بود
گرما و عطر وجودش مرا آرامم می‌کرد
دنیا را زیباییش، محو و رسوا کرده بود
شمعی بود مانند پروانه دورش می‌گشتم
نام او را این دلم هر جا شعارش کرده بود
بودنش چنان جانی به من بخشیده بود
انگار خستگی را با من بیگانه کرده بود
قبل او دلم با هر چه عشق بود بیگانه بود
نمی‌دانم چگونه دلم را رامش کرده بود
چه زمان‌هایی که من با دیدنش ماتم نبرد
وصف زیباییش این زبان را قاصر کرده بود
ذره ذره از عشقش مانند شمع آب می‌شدم
در کنارش انگاری زمان توقف کرده بود
دل طوفان به پا می‌کرد با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
4,012
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #57
هر بار دیدنت را
دانی چه حسی دارد
مثال تشنه‌ای که
باران بر آن می‌بارد
دانی عشقت برای
این دل چه حکمی دارد
گندمی که کشاورز
در گندم‌زار می‌کارد
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
4,012
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #58
جهان با زیباییش دیگر نمی‌آید به کار
قلب زخمی مرا امید نمی‌آید به کار
مسیحا درد صلیب را چه طور تحمل کردی
برای درد فراق، صبری نمی‌آید به کار
نبود یار آن قدر زخم‌ها در این قلب جا گذاشت
که برای بهبودش، مرهم نمی‌آید به کار
تهمت دیوانگی بر من عاشق می‌زنند
من پریشانم اما توضیح نمی‌آید به کار
دلبرم کرده وداع و زندگی‌ام شد حرام
سرزمین از دست رود، تخت هیچ نمی‌آید به کار
در دل تنگم به جز سیمای مثل ماه او
در میان غنچه و گل، جا نمی‌آید به کار
عطر بویش چون نسیم، حال را دگرگون می‌کرد
او که نیست هیچ نسیمی، دیگر نمی‌آید به کار
آری من دیوانه‌ام و اعترافش می‌کنم
از برای درمانم، جز یار نمی‌آید به کار
نیست و جز او دیگر هیچ دلبری، دلبرم نشد
با دم عیسی، دم عیسی نمی‌آید به کار
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
4,012
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #59
فریادم داد گوش آسمان را خراش
بغض از این تن می‌برد جان را یواش
دل ویرانم دیگر رویا نباف
با حقایق همچو دشمن‌ها نباش
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,261
پسندها
4,012
امتیازها
20,173
مدال‌ها
15
سن
22
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #60
آسمون
الانه که بباره
تمومِ
غما دورم حصاره
بعد تو
زندگی چه سخته
بگو که
چرا دلم سزارِ
این همه
درد و غم تو دنیاس
رفتی دل
بعد تو تو رویاس
بدونت
دارم کم میارم
نگو این
تقدیر ما دوتاس
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا