کامل شده مجموعه اشعار لحظه های تلخ | زینب میشی کاربر انجمن یک رمان

[زینب میشی]

تا شد از یادش وجودم م**س.ت ، رفت
تا شد از بودش وجودم بود ، رفت

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[زینب میشی]

من و تو گر چه ز هم دور ولی
دائم و پیوسته همراه همیم

 

[زینب میشی]

من از میان خاطره فقط تو را داشته ام
بگو چه حسی داری وقتی تویی داشته ام

 

[زینب میشی]

ما از او چشم محبت خواستیم
او ندید ما را و رفت آه چه بد بشکستیم

 

[زینب میشی]

وای و فریاد از این عشق که ویران میکند
ظاهری زیبا چنان دارد که حیران میکند !

 

[زینب میشی]

و مرا درد کمی نیست
که نیستی به بَرم !

 

[زینب میشی]

صبح زیبای دل انگیزت بخیر
چشم وا کن تا ببینی لطف ایزد را ز غیب

 

[زینب میشی]

بی تو خسته از غم دورانم
برنمیگردی؟ بی تو اندکی بیمارم

 

[زینب میشی]

من که بی تو در قفس زنجیرم

باز کن قفسم بی تو شبی میمیرم

 

[زینب میشی]

وقتی نیستی به خدا دلگیرم

تو چرا با من نمیسازی؟ خدایا ببین میمیرم !