فال شب یلدا

کامل شده مجموعه اشعار شکوه لحظه ها | زینب میشی کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #41
چشم وحشی

چشمهای وحشی صفتم باران است
در پیش جمالت دلم نالان است


من به تکرار تو را خواسته ام
پس چرا با تو چنین حال دلم ویران است؟
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #42
شور زندگی

دل و دین و شور و حالم همه تو
مستیِ چشم سیاهم همه تو


تا تو بودی به دل و زندگیِ بی حالم ؛
زندگی شور و نفس داشت کمی جانانم


وقتی رفتی تو مرا دار زدی با نامت
در نبودِ بودنت مُرده ام با یادت


ای همه شور و نوای این دلِ پر بسته
لحظه ای راه بیا پایِ این دل در بسته
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #43
بستان

باغ و بستان و چمن بی تو نیارزد قدمی
من به زندان راضی تَرم بی تو نیارزد آزادی


این گلستان که ندارد ز تو نامی و نشان
پس قدم بشکنم آن سو نروم بی تو نیارزد باغی
 
آخرین ویرایش
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #44
بت پرست

هم زاهد و هم بت پرستم چه کنم؟
از شکوه یاد تو مدهوش و مستم چه کنم؟


چون تویی در سرنوشتم من چه خوب
عاشق و شیدا دیوانه پرستم چه کنم؟
 
آخرین ویرایش
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #45
جمعه

هر روزت بشود جمعه عذابیست
تاریک شود روز و شبت سیه بساطیست


سخت است زندد جمعه شبیخون
هر روزت بشود گنگ چو آینده جزاییست
 
آخرین ویرایش
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #46
طالع عشق

نفس هیچکسی بند نفس هایم نیست
خواب و رویای کسی در گذر خوابم نیست


یاد او در گذر خاطره ام بود ولی
یاد من در یاد او بود شبی؟


خسته زین ایامم و راه به فردایم نیست
ساحل امنی به طوفان بیابانم نیست


پس که با یادم شبش رو به مسلخ میرفت؟
چه کسی ظلمت روحش با من به دوزخ میرفت؟


نفس هیچکسی بند نفس هایم نیست
طالع عشق گره خورده به تقدیرم نیست
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #47
رفتن

میروم اما چه سود از رفتنم
وقتی یادت هست همراز همدمم


بی تو رفتن نیست مرا فصلی دگر
رفتنم جز درد نیست و اندوهی دگر
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #48
لعنت

لعنت به من که دلباخته گشتم نگهت را
بی تاب شدم لحظه به لحظه رفتن و آمدنت را


لعنت به منِ عاشق دل رفته که این بار
در دام گرفتار شده ام لعل لبت را
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #49
معجزه پیامبری

تو فرشته ای به راهم
همچو باران ز کدام سرزمین باریدی


که به باغ دل من همچو خورشید
به زمین تابیدی


تو چه محترم برایم
چو پیامبری به راهم


و من آن رسالت تو
و تو ماه به آسمانم


تا تو همپای منی
من نه بیمار نه رنجور و فقیر


نه پریشان و نه آشفته
نه فرتوت و اسیر


تو چو یک معجزه بر من
شده ای نازل و وحی


که به یک لحظه
نفس داد مرا عامل حی
 
آخرین ویرایش
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #50
حل کن

مرا حل کن در آغوشت
که بی مهرت ندارم صبر در این وادی


چه خوب است تکیه بر دوشت
به لبخندی تمامم میهمان کن گاهی


که بی آغوش و بی لبخند پر مهرت
ندارم صبر با این زهر کامی


مرا حل کن در آغوشت
که تلخ است کامم زین تباهی


و آرامش نصیبم کن در آغوشت
که من ماندم به راه در نیمه راهی


مرا حکمی به تبعید ده در آغوشت
و از آنم کن آن گرمای امن گاهی


که سردم و بیگانه ام میدانم ! ندارم زان سهمی
دو بازو حلقه کن دورم اسیرم کن در آغوشت


دگر صبری نمانده بیقرارم زین جدایی
مرا حل کن


مرا حل کن در آغوشت
که خسته ام زین ناکامی زان بی سرانجامی
 
آخرین ویرایش
امضا : زینب میشی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا