متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته خاطرات را تغییر بده! | Shayea کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,702
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #1
بسم الله الرحمن الرحیم

دلنوشته: خاطرات را تغییر بده!
نویسنده: Shayea
ویراستار: نسترن بانو


102084
مقدمه:
شما را نمی‌دانم، ولی من هرگاه خواستم خاطراتم را بنویسم، در بین راه کنار کشیدم.
نمی‌دانم چرا، شاید چون حوصله‌ی تکرار دوباره‌شان را نداشتم.
هر روز با درگیری‌هایم سر و کله می‌زدم و شب که می‌شد، دوباره آن‌ها را به ذهن می‌آوردم و می‌نوشتم!
خسته کننده‌ست نه؟!
برای من که این‌‌طور بود.
تصمیم گرفتم دست بر داستان ببرم و تغییرشان دهم.
خاطراتم را تغییر دادم و از اول آن‌ها را بر کاغذ آوردم.
از خوبی‌ها نوشتم، از خنده‌ها، از کمک کردن به یک پیرزن، از آب‌ دادن به گل‌ها، از نوزاد زیبارو، از...
این‌بار اما، بیشتر مشتاق شدم نوشتن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,702
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #2
و رفتنت آغاز راه تنهایی بود، و این دلیل سردی دست‌هایم بود.
و این بهانه‌ای برای تنها قدم زدن در زیر باران بود!
و چه سخت می‌گذرد لحظه‌های نبودنت، چه تلخ می‌آید غروب...
قلبم نیز مثل تنهایی سرد است و سوت و کور!
برای تو که مرا شکستی، برای تو که مرا زیر پا گذاشتی و رفتی، فرقی ندارد...
که حال من، چه حالیست، دنیای من فقط تاریکی‌ست!
تا می‌خواهم با خودم کنار بیایم که نیستی، عشق می‌آید و می‌گوید:
-تو تنها نیستی!
و باز یاد تو و خاطراتت به سراغم می‌آیند و این کابوس تمام لحظه‌های من است...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,702
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #3
هوای دلم بارانی است، بدجور جای تو در کنارم خالی است.
و همین کافیست تا دوباره دلم هوایت را کند،
باران ببارد و باز نگاهم هوس چشم‌هایت را کند!
من که تاب نمی‌آورد این دل بی تابم، چند شب است که تا سحر بی‌خوابم.
صدای ناله ابرهای آسمان را گوش کنم یا بهانه‌های دلم؟
چقدر سخت است نبودنت گلم!
هنوز آن‌قدر بی احساس نشده‌ام که فراموشت کنم، یا اینکه کسی دیگر را جای تو هم آغوشم کنم!
و در آخرین نفس‌های باران بود که تازه هوای چشم‌هایم ابری شد.
صدای ناله دلم نفس‌گیر شد و این‌گونه باز هم دلگیر شد لحظه‌های نبودنت...
 
آخرین ویرایش
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,702
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #4
بودنت را دوست دارم وقتی کنارم نشسته‌ای و محو چشم‌هایم هستی!
آن لحظه حس می‌کنم تمام احساس تو به سوی من است و به کسی جز من فکر نمی‌کنی.
و من ساده تو را به دست نیاوردم که ساده از تو بگذرم...!
کجا بهتر از دل مهربان تو؟
کجا زیباتر از سرزمین چشم‌های تو؟
اگر دلت گرفت، در من قدم بزن تا برایت هم‌سفری باشم بی‌انتها...
در میان احساسم گشتم تا به زیباترین کلام که لایق تو باشد برسم...
رسیدم به قلب تو و دیدم تو همه وجودم را فرا گرفته‌ای...
چه کنم دست خودم نیست دیگر، دست تو است، که همراهی کنی قلبم را!
دریای خیال تو همیشه طوفانی از احساس است و من هم همیشه غرق در احساست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,702
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #5
به هوای تویی آمدم که بی‌هوا رفتی، دیگر برنگشتم که بگویم چرا رفتی؟
تو را برای خیالت می‌خواستم؛ اما امروز تو بی‌خیالم شدی!
تو را برای قلب با وفایت می‌خواستم؛ اما امروز بی‌وفا شدی!
آخر راهی دیگر، پرواز کن روی یک شاخه‌ی دیگر...
کوچه دلت بن بست؛ اما پر از رهگذر بود، کوچه دل من بی‌انتها و خلوت بود.
می‌شود سر کرد بی‌تو هم، بهشت تو برایم بدتر از آن جهنم!
عشق تو برایم یک راهی بود که بیراهه بود، با من و دلم بیگانه بود.
عشق تو برایم مثل یک رود آب بود، لحظه‌ای و زودگذر، رفتی و درگیر شدی با یک دریای دیگر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,702
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #6
زمانی سراغم را می‌گرفت که کسی را نداشت.
زمانی مرا دوست داشت که دلش جای دیگری نبود.
و من دلگیرم از اینکه نمی‌توانم از تو دلگیر باشم.
من مانده‌ام و خاطراتت، چه کنم با یاد تو و آن برزخ چشمانت؟
خواستم فراموش شوی از یادم، من هم مثل عشقت سرگردان در این بادم!
هیچ‌وقت نبودی به یادم، من تنها بی تو آزادم...
رها از همه چیز، از دلتنگی‌ها، از حسرت و اشک‌ها
آمده‌ام به جایی که جز من دلم با من است، تا فریاد بزنم دوستت دارم...
برای تویی که قرار نیست بفهمی حس درون فریادم را...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,702
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #7
مرا در آغوش بگیر، بگذار همه بدانند، دنیای من کجاست!
رها می‌شوم در وجودت، جایی که برایم دنیایی از آرامش است...
تو بهانه‌ای برای ادامه نفس‌هایم، تو فرشته‌ای برای این دل بی‌پناهم!
شب‌هایی بود که از دلتنگی‌ات خواب نداشتم، و اینک از شوق داشتنت در آغوشت خواب ندارم!
بیا با هم عهدی ببندیم، کتاب تلخ تنهایی‌ها را برای همیشه ببندیم...
بیا تا با هم بخندیم، تا رها شود هر چه غصه در دل‌هاست...
تا بسوزند هر چه خاطره در گذشته‌هاست، تا بمیرند لحظه‌های دلگیر...
تا نیاید هیچ‌گاه روزهای نفس‌گیر، تا همین راه عاشقی را ادامه دهیم...
و آخر سر با هم برسیم به آخر خط، و از عشق هم بمیریم...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,702
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #8
دلم می‌خواهد تنها باشم، بعد از مدت‌ها آرام باشم
در این زندگی... تنها برای خودم باشم!
به دور از دلتنگی یا غمی، هیچ‌کس به سراغم نیاید و فقط همین!
از من گذشت دل بستن، می‌خواهم در حال خودم باشم، خیلی خسته‌ام!
و چه حالی دارد تنها قدم زدن در کوچه‌ها، خودم هستم و دلم هست و خدا!
دلم می‌خواهد تنها باشم، به دور از هیاهوی عشق و عاشقی باشم.
می‌خواهم در خلوت خودم، زیبایی‌های دنیا را ببینم، با دلم هم‌نشین شوم، با خدا یکی شوم.
دیگر نه شاخه گلی را می‌چینم برای کسی، نه به یاد می‌آورم هر ناکسی...
می‌خواهم تنها باشم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,702
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #9
دلم هوای پاییز را کرده است، دلم هوای قدم زدن در زیر باران کرده است.
خسته‌ام از این حال و هوا، دلم هوس ابرهای آسمان را کرده است.
به انتظار برگ‌های خسته‌ای که می‌خواهند رها شوند از درختان،
و کوچه باغی که مدت‌هاست رهگذری از آن نمی‌گذرد...
 
آخرین ویرایش
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,702
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #10
لحظه‌ها می‌گذرد، تو هستی و من همیشه در کنارت، در این لحظه و همه لحظه‌ها می‌خواهمت!
 
آخرین ویرایش
امضا : Unidentified
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا