مستی چیز خوبی است.
بعد از رفتنت فقط خندیدم...
م**س.ت بودم.
عالمی دارد مستی.
در کنارت بودم.
دستهایم در دست تو گرم بود ولی نمی دانم چه شد که به خودم امدم دیدم تنهایم و دستهایم خالیست.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
چشمانم را باز کردم.
تنها بودم...
در کنارم نبودی...
باز خواب بود.
خوابی که مرا برای نبودنت به شک میانداخت.
اشک هایم راهشان باز شد.
ریختند و ریختند.
دیگر اشکی باقی نمانده.
دنیایم نابود شده.
از نظر من دنیایی وجود ندارد.
نبودنت را باور ندارم.
بیا و دوباره نگاهم کن.
میخواهم طرحی از چشمانت بکشم که دیگر یادم نرود.
برق نگاهت از بین رفته.
چرا پیر شدی؟
بیا و بگو که از دوریه من این چنین شدی!
قول میدهم مثل قبل بغلت کنم و بوسه ای روی لبانت بگذارم،
تو فقط برگرد...
شب که میشود به اسمان خیره میشم.
اسمان هم مرا یاد تو می اندازد.
یاد چشمان به رنگ شبت.
باران که میبارد،قلبم تیر میکشد.
انگار چشمان تو ابری شده.
یادت است که طاقت اشکهایت را نداشتم.
برگرد که اسمان هم قصد کشتنم را دارد.
خاطراتمان را دوره میکنم.
فقط نمیدانم
کجا اشتباه کردم که رفتی
ایا اشتباه از من بود؟
دیگری چه داشت که من نداشتم؟
برگرد که دنیا را به پایت بریزم.
وقتی رفتی.
نابود شدم.
برگرد...