روی سایت دلنوشته غروب دل‌ | mona atiye کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

mona.n

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
26/3/18
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,127
امتیازها
17,273
مدال‌ها
1
سن
19
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
عجیب است آدمی که شکست خورده ولی تظاهر می‌کند
تظاهر به شادی...
تظاهر به خوشبختی...
تظار به بی‌تفاوتی...
انگار که تا به این حال غمی در دل غروب‌زده‌اش ننشسته!
 
امضا : mona.n

mona.n

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
26/3/18
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,127
امتیازها
17,273
مدال‌ها
1
سن
19
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
خیالم شده درک تصویرت، خیالم شده تخیل نرفتنت، خیالم شده بوسیدن دستان پر مهرت، خیالم شده شنیدن جمله‌های عاشقانه‌ی دروغینت!
 
امضا : mona.n

mona.n

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
26/3/18
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,127
امتیازها
17,273
مدال‌ها
1
سن
19
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
لعنت به این دل که هر چقدر صدای شکستنش را می‌شنود باز هم آرزویش تویی!
 
امضا : mona.n

mona.n

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
26/3/18
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,127
امتیازها
17,273
مدال‌ها
1
سن
19
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
در خلوت تنهایی‌ام در غروب دلم وقتی که کنج پنجره‌ای کز کرده نشسته بودم و قطرات اشک شور و تلخم آرام آرام از پوست کبود شده‌ام سقوط می‌کردند، برای چند صدمین بار بود که صدای خورده شیشه‌های سوزناک دلم را شنیدم.
 
امضا : mona.n

mona.n

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
26/3/18
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,127
امتیازها
17,273
مدال‌ها
1
سن
19
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
به تقویم که خیره می‌شوم، چشمانم تر میشوند و سیبک گلویم بالا و پایین می‌رود، انگار که کسی فشارش می‌دهد؛ در گلویم گلوله‌ای گیر کرده. شاید هم این گلوله‌ی آرزوهای بر باد رفته‌ام باشد.
 
امضا : mona.n

mona.n

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
26/3/18
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,127
امتیازها
17,273
مدال‌ها
1
سن
19
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
چهره‌ی گرفته‌اش به خوبی حس می‌شود، در چشمانش برق غمگینی موج می‌زد. لحن صدایش به شدت زیادی مصدوم شده نشان می‌داد، همه‌ی حرف‌هایش با حسرت، آه و بغض عجین شده بودند.
 
آخرین ویرایش
امضا : mona.n

mona.n

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
26/3/18
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,127
امتیازها
17,273
مدال‌ها
1
سن
19
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
بیچاره دخترک، مانند دیوانه روی پاهایش خم شده بود و موهای نیازمند نوازشش را مانند زنجیری‌ها می‌کشید. اشک‌های جاری شده از چشمانش می‌توانستند یک دریا از غم بسازند، جیغ‌هایش با آه و نفرین در هم شده بودند؛ بیچاره دخترک که تنها بود.
 
امضا : mona.n

mona.n

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
26/3/18
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,127
امتیازها
17,273
مدال‌ها
1
سن
19
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
دیوانگی‌هایش انگشت‌شمار نبودند که، برای خاطره‌ای می‌خندید و ناگهان زیر گریه می‌زد. او برای هر سوال یک پاسخ داشت:
_ خطرناک است و نابود کننده.
بدبخت دیوانه بود دیگر!
 
امضا : mona.n

mona.n

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
26/3/18
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,127
امتیازها
17,273
مدال‌ها
1
سن
19
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
هر لحضه که می‌خواهم فراموشت کنم، صدای طنین‌آوازت در گوش‌های پر شده از صدای آه‌هایم می‌پیچد. هر لحضه که می‌خواهم فراموشت کنم، گرمای تنت را بر پوستم احساس می‌کنم. من در هر لحضه و هر وقت به یاد تو هستم ای یار دل...
 
امضا : mona.n

mona.n

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
26/3/18
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,127
امتیازها
17,273
مدال‌ها
1
سن
19
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
دلش مانند تمام دل‌هایی که در غروب جمعه گرفته می‌شوند، گرفته بود. دوست داشت دست‌های ظریفش را مشت کند و با تمام توان به قلب مجنونش بکوبد ولی امان از دل که طاقت ندارد حرف دلنشین محبوبش سرپیچی کند.
 
امضا : mona.n
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا