نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت در پس عاشقانه های پوچ|مهدیه احمدی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مهدیه احمدی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 1,675
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
50,523
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #31
سرزمین عشق، بی‌عشق مانند کویر است؛ هرچه عاشق‌تر شوی سبزه‎زار می‌شود، حتی قهر هم در این سرزمین صفا دارد؛ ای‌ کاش سرزمین ما هم هنوز... آباد بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
50,523
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #32
خیلی وقت است دلم برای یک سوپرایز یا یک خوشحالی واقعی یا یک لبخند از ته دل تنگ شده...
کاش یادم نرود خندیدن یعنی کش آمدن دو طرفه لب‌هایم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
50,523
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #33
خنده بر درد بی‌درمان دواست.
خند‌ه‌هایم بی‌صداست.
خندهایم پر ز غصه است.
ناگهان محو چشمان تو بودم.
چشم تو، خنده را از لب‌های سردم ربود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
50,523
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #34
ناگهان از خواب آشفته بیدار شدم.
ناگهان در دل به یادت غصه‌هایی خوردم.
ناگهان این دل ز دوری از دلت ناله کرده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
50,523
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #35
دلبرانه دلبری کردم برایت نامروت،
من غرورم بود رفتم،
ای‌کاش تو دنبالم می‌آمدی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
50,523
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #36
برترین قسمت عاشقانه‌های ما، کوچه‌های بی‌غبار خاطرات عاشقانه‌های ما بود که هنوز همان‌گونه مانده...
و می‌دانم تا روزها همان‌گونه که هست می‌ماند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
50,523
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #37
یادت است خاطرات تلخی که... وقتی داد می‌زدی دلم می‌ریخت؟
وقتی داد می‌زدی اشکم درمی‌آمد.
و تو به‌جای آرام کردن من، دیوانه‌وارتر داد می‌زدی.
من می‌فهمیدم باید آرام بگیرم تا آرام شوی.
می‌رفتی بی‌حرف و دوباره باز می‌کشتی، اما باز ابروهایت درهم بود.
آن روزها، این‌ها تلخ بود. اما حال این‌ها همه لبخندی همراه اشک به من هدیه می‌دهد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
50,523
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #38
سرگذشت ما دو تا به جدایی رسید و بس.
سرگذشت دل‌هایمان تنها شدن بود و بس.
نگاهمان دیگر هم را ندید.
سال‌هاست که چشمانم به دیدن تو در تاریکی عادت کرده.
سال‌هاست که نگاهم به دیدن تصویرت در دیوار سفید روبه‌رویم عادت کرده.
سال‌هاست که حتی عکسی از تو به یادگار ندارم و تمام خاطراتت فقط عکس ذهنم است و بس.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
50,523
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #39
این بی‌تو بودن درد دارد.
این اشک‌های روی گونه‌هایم درد دارد.
این نابود شدن دلم بی‌تو درد دارد.
من بی‌تو مرده‌ای هستم در میان زندگان.
من هوای نفس را ندارم، فقط نفس می‌کشم.
هوای نفس من تو بودی که سال‌هاست دیگر تو را ندارم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
50,523
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #40
از دل چه بگویم که به تاراج به رفت.
از نادیدن چشمت چه بگویم که به خوابم رفت.
از نگاه دل عاشقان، دلم حسرت خورد.
خندید، ولی در دل خود حسرت خورد.
گریان به یاد دل تو افتادم.
گریان به یاد لحظه‌ای افتادم.
که مرا در بغلت می‌گیری.
آرام کنار گوش من می‌گویی:
- دیوانه مگر مرده‌ام می‌گریی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا