ای عشق ببین که باتو مرا دگر کاری نیست
دلازارم بدان از تو دگر مرا فرمانی نیست
جانانم برفت مرا دگر روح وروانی نیست
سخن عشق به که گویم مرادگرزبانی نیست
بشکست اوعهد را که مرا دگر پیمانی نیست
چه امیدزنده مانم که مرا دگر برهانی نیست
عشق داشتم در نگاهش مرا دگر آسمانی نیست
دل پیرم بهر مردن است مرادگر جوانی نیست
برد از کف دل ودینم بعداومرا دگر ایمانی نیست
میدانم نمی آیدغم نامه ی مرا دگر پایانی نیست