متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه اشعار قلب بی تپش | مسیحه کار بر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مسیحه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 41
  • بازدیدها 2,688
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #11
کجای این دریای عمیق چشمان بی کران را بنگرم
کجای فانوس گم شده در پستوی دوران را بنگرم
دردا بی تو کجا خواهم رسید از این عمق لا ینحل
کجای این آب های ویرانگر دلهای نابسمان را بنگرم
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #12
در وصف خیال تو اندکی عاشق ترازشاعر میشوم
برای رسم تصویر رخت چون نقاشی ماهر میشوم
کاش بودی اینجا ومن نداشتم غم دوری تورا جانم
برای داشتن لبخند روی رخت امشب ساحرمیشوم
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #13
آه که از چشم ترت جانم سر آمد
درد از قلبم تا استخوانم سر آمد
چه غریبانه روح از نهانم سرآمد
میشود روزی در د پایانم سر آمد
نگویم سخن بی توکه زبانم سرآمد
نوری تابید وتاریکی آستانم سر آمد
با غم عشق یار عمر جوانم سر آمد
دلال دلی که ضرر از زیانم سر آمد ؟
خیالی باطل که عمر شاهانم سر آمد
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #14
قلب صاف وآینه ام رااینگونه به انزجار رسانده ای
آنقدر پرشده ام زکینه امشب به انفجار رسانده ای
چه غریبانه جان میدهم اکنون در انتظار آمدنت
مرا به تیک تیک صدای ساعت نابهنجار رسانده ای
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #15
ای عشق ببین که باتو مرا دگر کاری نیست
دلازارم بدان از تو دگر مرا فرمانی نیست
جانانم برفت مرا دگر روح وروانی نیست
سخن عشق به که گویم مرادگرزبانی نیست
بشکست اوعهد را که مرا دگر پیمانی نیست
چه امیدزنده مانم که مرا دگر برهانی نیست
عشق داشتم در نگاهش مرا دگر آسمانی نیست
دل پیرم بهر مردن است مرادگر جوانی نیست
برد از کف دل ودینم بعداومرا دگر ایمانی نیست
میدانم نمی آیدغم نامه ی مرا دگر پایانی نیست
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #16
این شهر ساخته ی وهم های فرامو شیست
خانه هایش پر ازاستعاره های خاموشیست
نه ردی،نه چراغی نه، پلی، نه توآشنای امروز
گویااین شهر چون دلم آسمانش پوشالیست
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #17
عزیزا ،دگر از روی دلم بیا و دست بردار
خودبیا این غم که به جانم هست بردار
نمی آیی جانم میدانم قصه ی تلخیست
بیاقاب رُخت که زمانه به دلم بست بردار
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #18
شب تاسحرنازم من دعاکنم به جان تو
هر لحظه فقط خداخداکنم به جان تو
نشود دمی که آسوده نشینم من اینجا
تو رامن از ته دل صدا کنم به جان تو
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #19
قصد سفر کرده ام جانا از این دیار خسته ام
بی وفاست چشمانش که من از یار خسته ام
نشنیدم جز ملامت من ازاین گفتار خسته ام
بازنده دراین زمانه ام من ازاین غمار خسته ام
از وعده های بی وعده بیتاب بیقرار خسته ام
نمیدانم جانم چه کنم من ازاین فشار خسته ام
نبیند چشمم به تاری گشته ازاین خار خسته ام
صدای سوز میشنود دلم از این سه تار خسته ام
کجا روم تنگ است دنیا از این حصار خسته ام
اشکی است به چشمم من از این غبار خسته ام
عشقی ندارم دگر به تو من از این کار خسته ام
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
5,074
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #20
قصد سفر کرده ام جانا ازین دیار خسته ام
بی وفاست چشمانش و من از یار خسته ام
دیری است که منتظر چشمانش منتظرم من
نشنیدم جز ملامت ،من ازین گفتار خسته ام
بخاطر عشق و دوست داشتنش ق*م*ا*ر کردم
بازنده در این زمانه ام و ازین ق*م*ا*ر خسته
 
امضا : مسیحه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا