کامل شده مجموعه اشعار قلب بی تپش | مسیحه کار بر انجمن یک رمان

[مسیحه]

عمر به سر آمد نگرفت ز لبانش کام
تا کی روحم گرفتار قفسش چو دام

 

[مسیحه]

مرا قفسی ساخت ز آغوشش
عمردهد عطر تن مدهوشش

 

[مسیحه]

به کجا میروی اینگونه چون طاوسی خرامان
فخر بر من میفروشی ؟من که در اوج آسمان

 

[مسیحه]

به عشاق بگوید امشب تولد فخر عالم است
به جشن ملائک امشب خوشا این کلام است
می وم.ستی وشرا.ب ببیاید امشب به میکده
پرده برانداختیم به محفل خواب حرام است

 

[مسیحه]

من نتوانم از وصف تو گویم
من نتوانم از حرف تو گویم
که دلم در بند نگاهت اسیر
گدایم که در صف تو گویم

 

[مسیحه]

تو را در کجا بینم در کدام نهان پرده
بر من اگر نباشی این همه جفا کرده
یار مرا سوی تباهی میکشاند،بعد تو
تنها اوست زعمق وجودمرا صداکرده

 

[مسیحه]

ای که نامت در آغاز ونهان است
عشقم به دلت چرا پنهان است؟
مرا اینگونه چرا مادام به انکاری
فریاد م سخن عشاق جهان است

 

[مسیحه]

دلم بهر تو گدایی بیش نیست
آواره ام دگرفکر خویش نیست
خدا جویمت بعد نامش ز تنهایی
نگو، این دیوانه بی کیش نیست

 

[مسیحه]

من نه در توانم بنویسم شعری مثال حافظ
جسارت ،اما دلگیرم که گویمت خدا حافظ ؟
رفتن توان من نیست کامی زلبخندت نشد
سهم نگاهم،تو میروی ولی نگو خدا حافظ

 

[مسیحه]

باشددلابرو که بامن نمانی
تو روی نابود است جهانی
چه کنم کوته است دستم
زتو عشقت ماند راز نهانی