روی سایت دلنوشته یک تیکه از قلبم | Yegane کاربر انجمن یک رمان

[YGNeae]

نام دلنوشته: یک تیکه از قلبم

نام نویسنده: Yegane
ویراستار: نسترن بانو

مقدمه:

یک تیکه از قلبم
شاید کوچک باشد
اما برای تو که بدون فهمیدنِ عواقبش، شروع به رنگ زدنِ آن کردی
می‌تواند صدها حرف داشته باشد...


​

 

[YGNeae]

قلبم سرزمینی بود که هیچ چیز در آن رشد نمی‌کرد
اما بعد از اینکه گفتی:
" اینجا خانه و فقط مال من است"
گل‌هایی به رنگ عشق در آن، هر لحظه بلندتر شد و نتوانستم جلوی آن‌ها را بگیرم...
پس مواظب باش آن‌ها را زیر پایت له نکنی!
​

 

[YGNeae]

شاید عشق تو یک سرباز است که با تمام وجودش می‌جنگد؛
اما می‌خواهم تصور کنم که هم اکنون در میدانی است تا به درِ من برسد و برای من شود...
​

 

[YGNeae]

به من یاد داده‌اند تسلیم نشوم؛
اما تو قلب مرا هم اکنون داری
همه وجود من تسلیم قلب خودت شده
و هر بخش آن مال توست
و تو... چه پیروزی بزرگی را بدست آورده‌ای
ولی حیف که خودت نمی‌دانی پیروز، تو هستی...!
​

 

[YGNeae]

صدا را می‌شنوی؟
قلبم است، چقدر بلند گریه می‌کند!
اشک می‌ریزد تا مثل تو مقدس شود و همانطور که تو صدای قلبم را می‌شنوی، صدای قلبت را بشنود...
​

 

[YGNeae]

چیزی که مرا سر پا نگه داشته است
اراده‌ی قوی‌ام نیست،
عشق تو است؛
اما حیف که
نمی‌دانی...
​

 

[YGNeae]

سایه‌ای که بر روی هیچ کس نمی‌انداختی، من را محاصره کرد!
این را چه تعبیر کنم؟
یک عشق؟!​

 

[YGNeae]

همیشه، گذشتن از چیزهایی که ناراحتم می‌کنند واقعا سخت است
چون
تنها دلایلی هستند که باعثِ خوشحالی و خنده‌ام می‌شوند

درست مثل خود «تو»...​

 

[YGNeae]

همه ما از ساعت 12 شب تا 4 صبح، بدترین و غم انگیزترین ساعات زندگی مان را سپری می‌کنیم
چون...
با بی رحمی تمام به خودمان، انقدر به یک شخص فکر می‌کنیم و فکر می‌کنیم
تا اینکه بدون آنکه بدانیم، صبح با قلب درد و چشمان سرخ‌تر از خون از خواب بیدار می‌شویم...
پس کی قرار است
این زندگیِ بی رحمانه...
این قلب دردها...
سرخیِ چشم‌ها...
صبوری‌ها و دردها...
و همه روزهای تنهایی
تمام شود؟
-هیچ وقت...!​

 

[YGNeae]

هر وقت از کنارت رد می‌شوم، از نظر خودت به عادی‌ترین حالت ممکن به من لبخند می‌زنی؛
اما چطور این را توصیف کنم که همان لبخند ساده،
روز مرا می‌سازد...؟!​