دلنوشته درد و دل های یک درد آشنا| زین العابدین کاربر انجمن یک رمان

[شرور]

آسمان گرفته
انگار او هم میخواهد گریه کند بر حال زار من
البته اگه باد خسیس اجازه باریدن درین شهر را بدهد
باد هم شده دشمن من​

 

[شرور]

صبحانه نخورده ام و صدای شکمم با صدای رعد و برق آسمان در هم پیچیده و آهنگ دلخراشی رو برای رقص تنهایی بوجود میارن
کسی رقص تنهایی با موزیک شکمستان ( صدای شکم و آسمان ) بلد هست؟​

 

[شرور]

خدایا چه گناهی به درگاهت مرتکب شده ام که اینگونه داری امتحانم میکنی
میترسم. میترسم از عاقبت امتحانت ​

 

[شرور]

وقتی بادکنک باد شده دخترم رو دیدم عمیقا به فکر فرورفتم
ماحصل فکر من این نتیجه رو در پی داشت که ما ادمای این روزگار و بادکنک خیلی شبیه هم هستیم
هردو باد شده ایم که با تلنگری میترکیم و خالی میشیم​

 

[شرور]

دوران بچگی یه شعر یادم بود که خیلی خوشم میومد ازش
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
اون زمان میخواستم تنها بمونم و ثابت کنم از تنهایی بلا نمیخیزه اما...
اما تو پیری فهمیدم که راست گفته شاعر اگه تنهایی رو خوب مدیریت نکنی دچار بلا میشوی​

 

[شرور]

دلم یا قلبم؟
به کدامین سو بروم ؟
دوراهیه سختیه خدایا قلب یا دل؟​

 

[شرور]

دلی دارم سر به هوا و سرکش ولی قلبی آرام و منطقی
بین این دو قطب متضاد وجودم سخت گرفتارم
بودن در جمع رندانم آرزوست
ازادی ازین زندانم آرزوست​

 

[شرور]

برف و بارون که میاد یاد محبت های خودم میافتم
اخه برف و بارون هرچی کثافت و گل و لای روی خیابونا هست رو میشوره تمیز میکنه
اینهمه مدت بهت خوبی و محبت کردم اما هنوز کینه درونت پاک نشده​

 

[شرور]

یادمون باشه همه ماها توی زندگیمون هرچند کوچک اشتباهاتی داشته ایم انسان موجودی شیر خام خورده است
وقتی خودمون توقع بخشیده شدن داریم باید دلی هم برای بخشیدن داشته باشیم​

 

[شرور]

میگن یه مرد هر چقدرم غرورش از بین بره نمیشکنه
اما من مردهایی را دیده ام که غرورشون رو نگه داشته اند و شکسته اند​