دلنوشته درد و دل های یک درد آشنا| زین العابدین کاربر انجمن یک رمان

[شرور]

روزگار عجیبی شده
آنها که کنارت هستند و میبینندت ازت گریزانند ولی آنان که از دور میشناسند و نمیبیندت گرفتارت میشوند​

 

[شرور]

فرصتی میخواهم از جنس فوری تا
جبران کنم آنچه را در دوران جوانی ازشون غافل
بودم
میبینم که زیاد جوانی نکرده ام​

 

[شرور]

خدایا خودت خوب میدونی که هر وقت اتفاقی افتاد گفتم حکمت الهی است و دم نزدم و اعتراض نکردم و الحق که نتیجه اعتمادم رو هم خوب گرفتم
و باور دارم که هر نفسی که میره و میاد به اذن و اجازه توست
اما در این اخرین اتفاق واقعا مونده ام که حکمت و قضای توست یا اختیار من و یا وسوسه شیطان است
در این برهه خطرناک به کمکت نیاز دارم و میدانم بازم بهترین مسیر رو برایم انتخاب میکنی
​

 

[شرور]

وا داده ام
اونم چه وا دادنی​

 

[شرور]

اعتراف کردن به بعضی چیزها واقعا سخته اما من
اعتراف میکنم چشمانت مرا زمین گیر کرد​

 

[شرور]

در دریای پهناور زندگی بر روی تکه چوبی سرگردانم و دست یاری به سوی خدا دارم
نمیدانم تقدیر زنده به سوی ساحل ارامش میبردم یا جنازه ام را تحویل ساحل میدهد و یا به سوی آبشار چالش میبردم ، چالشی نو که هم احتمال غرق شدن درش هست و هم احتمال رهایی​

 

[شرور]

بعضی وقتها دلی رو از خودمون میرنجونیم بدون اینکه هدفمون رنجاندن باشه یا حواسمون نیست یا طرفمون رو خوب نمیشناسیم
شوخی شوخی حرفی میزنیم و مراعات دل طرف رو نمیکنیم
بیاییم قبل شوخی کردن تمام جوانب آن را
خوب بسنجیم تا خدای ناکرده دچار غذاب
وجدان نشویم​

 

[شرور]

خدایا به آدمات هم دل دادی و هم قلب اما نمیدونم چرا دل و قلب باهم یکی نیستن دل چیزی میخواد قلب
زیربارش نمیره
دلیل تضاد دل و قلبم چیست ؟ نمیدانم​

 

[شرور]

دلیل آمدن به انجمن رو میدونم . میدونم چرا و چگونه روز اول وارد انجمن شدم . با یک دلیل وارد انجمن شدم اما دلیلهای زیادی برای رفتن دارم و نمیتونم بروم
خدایا کمک کن فرجی بشه​

 

[شرور]

چی بگم که تسلی بخش این دل دیوونه ام باشه
چی بگم تا این قلبم آروم بگیره
چی بگم تا ...
خدایا خودت آرومم کن​