روی سایت دلنوشته خدای من | سامیار زاهد و ستاره حقیقت جو کاربر انجمن یک رمان

[سامیار زاهد]

میگویند هر انسانی در یک روز بزرگ به خواب عمیقی فرو میرود
یک خواب که شاید خوابیدن در بعضی مواقع به میل خودش و در بعضی دیگر از مواقع به خواسته خدایش باشد
ولی بیدار شدنی در کار نیست
خدای من من خسته ام‌
از خودم
از بندگانت
خدایا من به یک خواب عمیق احتیاج دارم
میتوانی مرا برای مدتی هر چقدر هم طولانی به خواب دعوت کنی؟
من دوست ندارم خودم برای خوابیدنم لالایی بخوانم
دوست دارم لالایی مرگم را تو آرام آرام در گوشم زمزمه کنی^​

 

[سامیار زاهد]

کاش یک روز تمام کاش هایم به پایان برسد
دوست دارم دست نوازش گرت را در موهایم حس کنم و چه بسا این حس خوب به واقعیت تبدیل شود‌
و ای کاش دستت را در دستم بگذاری و با من همراه شوی تا دیگر شبه ای در زندگیمان وجود نداشته باشد.
حسرتی نماند
رویای دست نیافتنی نباشد و خیلی چیز های دیگر‌‌‌‌‌‌...!​

 

[ستاره حقیقت جو]

خدای من
خدای من است.
اما نمیدانم چرا تازگی ها به حرف هایم اهمیت نمیدهد
شاید او نیز مانند تمام انسانهای اطرافم از دست من خسته شده است..
شاید​

 

[سامیار زاهد]

خدایا
خدای من؟
خدای من؟
صدایم را میشنوی؟
میتوانی مرا ببینی؟
چرا واکنشی نشان نمیدهی؟.
من اینجا درست در همین نقطه زمین نیازمند زره ای توجه هستم.
چرا توجه نمیکنی؟​

 

[سامیار زاهد]

خدای من
کمی در آفرینش این موجودات دچار اشتباه شده ای‌.نه اینکه بخواهم کفر بگویم نه.
باید بیای و ساعتی را در کنارشان زندگی کنی
این موجودات دو پا آن چیزی که نشان میدهند نیستند.
واقعا نیستند‌​

 

[سامیار زاهد]

خدای من..
دیگر صبر و انتظار بس است!
تمامم‌ کن​

 

[سامیار زاهد]

خدای من میگویند این روزها مهمانی ترتیب داده ای و در ساعتی معین به تمام مردم غذا میدهی
اما مگر تو مهربان مهربانان نیستی!؟
این روزها مردمی که تو را معرفی میکنند در خیابان ها به دنبال کسی می گردند که تا زمان پذیرایی تو صبر نکرده است و در حال سیر کردن شکم خوب است.
خدای من لطفا به بندگانت یادآوری کن که این میهمانی برای توست این مهمانی برای شور و شوق و جشن است
به آنها یادآوری کن که به جای روزه خوار که مجازاتش کنند به دنبال گرسنه ای بگردند تا شکم اورا سیر کنند.​

 

[سامیار زاهد]

خدای من آن کسی نیست که تو اورا میپرستی
خدای من و خدای تو با هم تفاوت های زیادی دارند!
امیدوارم بتوانی این را درک کنی و با توجه به قانون های خدای خودت از من خرده نگیری..!​

 

[سامیار زاهد]

خدای من برایش یک دنیا حال خوش آرزو میکنم
اما خوب.. میتوانی ندید بگیری‌اش.. دیگر آنقدر ها هم اهمیت ندارد!​

 

[سامیار زاهد]

خدای من.. امیدوارم صدایم را بشنوی و بار دیگر دست رد به سینه ان نزنی.
دوست دارم صدایش را بشنوم حتی اگر در حد همان الو گفتن ساده ای باشید که ستاره زندگیم از او برایم فرستاد.
دوست دارن به چشمانش زول بزنم
حتی اگر از روی عکس باشد
حاظرم ساعت ها گوشی به دست بگیرم و او مخاطب خاص قلبم باشد.
و در ازای اینها روحم را به حراج می گذارم!
میتوانی مانند روح قابیل آن را در ازای کار خوبی که برایم میکنی به جهنم بفرستی من اعتراضی نمیکنم!​