- ارسالیها
- 5,062
- پسندها
- 70,098
- امتیازها
- 80,673
- مدالها
- 34
- نویسنده موضوع
- #31
همه رفتند بیمارستان؛ ولی مرا با خود نبردند.
نبردند که حسرت آخرین نگاهت به دلم بماند.
بیاختیار شمارهات را گرفتم وصل شد.
تنها صدایی که شنیدم صدای جیغت بود!
داد میزدی، فقط فریاد میکشیدی و باز من
مُردم...
بعدا برایم تعریف کردند که تو فقط داد میزدی
قدرت تکلّمت را از دست داده بودی.
پدرم تو سکته کرده بودی...
بدترین درد...
من نیز مثل تو شدهام، قلبم که درد میگیرد
فقط فریاد میکشم...
فریاد میکشم ولی نمیدانم چرا هنوز به ظاهر
نفس میکشم...
من مُردهام، خودم میدانم؛
ولی دیگران باور ندارند...
آخرین ویرایش توسط مدیر