متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته ادبیات جنگ | ستاره حقیقت جو و شمیم فرهادی کاربران انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • #41
شاید شما نیز مانند من، دستی بر ادبیات جنگ کشیده باشید...!
دستان‌تان سوخت...! درست می‌گویم...؟! اینطور نیست...؟!
جنگ جهنم است...!
مهم نیست سرد باشد یا گرم...!
با صراحت می‌گویم،
جنگ یعنی جهنم و فکر نمی‌کنم در جهنم کسی طالب یادگیری ادبیات باشد...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • #42
به خواست و میل خودم قربانی تک‌تک درد‌هایت می‌شوم، تا بتوانی روی خوش زندگی را ببینی...
به خواست، میل و اداره خودم و با داشتن هشیاری کامل، تفنگ بر دست می‌گیرم تا از وجود باارزش و پروجودت حمایت کنم...
در شروع این دفاع مقدس، دوستم داشتی و این واقعا ارزشمند بود؛ اما حالا...
می‌دانی؟
جنگ همه کس و همه چیز را درگیر گناه می‌کند...!
و به راستی من نمی‌دانم،
منی که به خاطر تو از خودم گذشتم گناه کارم و یا تویی که به خاطر شخص دیگری از من گذشتی...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • #43
دوست دارم تمام دردهایم را فریاد بزنم...
مانند دیوانه‌ای که به تخت بسته شده است و برای رهایی هر کاری می‌کند...
دوست دارم تفنگی بر دست بگیرم و بی‌خیال تمام ادبیات‌های جهان بشوم و قبولی عامی بزرگ بر پا کنم...
دوست دارم خون تک‌تک انسان‌هایی را که باعث دوری چندین و چندساله‌س تو از من شده‌اند، بریزم...
دوست دارم سبزی چمن این سرزمین غم‌گرفته و منزجر‌کننده را به خون آغشته کنم...
من می‌خواهم تک‌تک میز و صندلی‌های کلاسی که تو در آن تدریس می‌کردی را بشکنم...
من‌ می‌خواهم دوباره به خودم برگردم...!
من ‌می‌خواهم دوباره وجودت را در آغوشم حفظ کنم...
درک این موضوع خیلی سخت است...؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • #44
از کدام خدا سخن می‌گویی!؟
برایم جالب است که بدانم دقیقا چه کسی را می‌پرستی...؟
کسی که خالق این همه آشوب و خرابی و مرگ است...؟
نگو که درست فکر می‌کنم...!
می‌دانی من تو را می‌پرستم...!
آری...!
سربازی هستم که فرمانده‌ی خود را می‌پرستد و به اصولش پایبند است...
تو اصول جنگیدن را به من آموختی...!
من، کسی که هر شخصی با دیدنش به احساسات فراوانش پی می‌برد...
کسی که حتی نمی‌توانست یک مورچه‌ی ساده را از بین ببرد...!
تو مرا به ماشین کشتار موفقی تبدیل کردی و این مهم است که من از این کشتار جمعی لذت می‌برم...!
اصلا در این لحضه برایم اهمیت چندانی ندارد که برای مردم می‌کشم یا مردم را می‌کشم...؟!
مهم این است که،
من تو را می‌پرستم و حرف‌هایت را برای خودم معنی می‌کنم...
اگر درست متوجه نمی‌شوم، با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • #45
به معنای جنگ فکر کن، و با تمام وجود او را در آغوش بگیر...
و به راستی او چه کسی است...؟!
جدال...؟
نبرد...؟
گناه...؟
هه! هیچکس نمی‌داند این کلمه‌ی سه حرفی دقیقا چه معنایی می‌دهد؟
اما من با تمام وجود، درک کرده‌ام که جنگ باعث متولد شدن گناه، در وجود بی‌گناهان و باعث بزرگ شدن هوس و گناه در کالبد گناهکاران کوچک می‌شود...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • #46
شاید باید روزی حروف الفبای جنگ به پایان برسد...
می‌دانی گفتن مرگ بر امریکا هم نوعی جنگ به شمار می‌آید...؟
جنگی که باعث کوچک شدن مردم یک ملت و شاد شدن مردم ملت دیگری می‌شود...!
در این جنگ، خبری از کشتار جمعی نیست...! اما با کمی فکر، می‌توان به این درک رسید که در این جنگ ارزش‌های زیادی کشته می‌شوند...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • #47
برای تمام گلوله‌هایی که با اسم خدا و برای خودم به سمت بی‌گناهان رها کردم، طلب آمرزش می‌کنم‌...
می‌دانید؟!
یکی از عوامل کشتار در جنگ، عذاب وجدان است...!
به راستی؛ فکر کردی همه در جنگ به دست شخص دیگری کشته می‌شوند؟!
نه...!
سخت در اشتباهید...!
انسان‌ها در جنگ به دست خودشان به قتل می‌رسند...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • #48
جنگ جهانی اول...
جنگ جهانی دوم...
جنگ...
جنگ...
جنگ...
به راستی چه کسی الفبای پیچیده‌ی این کتاب را نوشته است؟
چه کسی توان تدریس این درس سنگین را به دوش کشیده است؟
فکرم درست کار نمی‌کند...!
در این موضوع همه چیز برایم غیرقابل‌باور و عجیب است...!
بسیار عجیب و خوف‌ناک...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • #49
می‌خواهم همه چیز، قبل از آن که شروع شود؛ به پایان برسد...
جنگ ترسناک است...
دردآور است...
پر از گناه و نیرنگ و آشوب است...
پر از دروغ و حیله...!
می‌توانم با صراحت بگویم، جنگ محل خنده‌ی شیطان است...!
محل تولد اهریمن، زادگاه بدی و شرارت...!
و من در میان این همه مشکل چه می‌کنم؟
یعنی این حق من از زندگی است؟
اینکه برای بی‌خیالی به دنیا بیایم و برای مادرم زندگی کنم و برای درد بمیرم...؟
حق من این است...؟
حق این ملت این است...؟
چه کسی می‌داند...؟!
من منتظر جواب این سوال هستم...
حق ما این است...؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • #50
جنگ به پایان می‌رسد، با تمام خوبی‌ها و بدی‌هایش...
زنگ کلاس می‌خورد، با تمام کلافگی‌ها و دردسر‌هایش...
همه میدان جنگ را ترک می‌کنند و فقط کسانی می‌مانند که پای رفتن ندارند...
همه از کلاس خارج می‌شوند و من می‌مانم و من...
که نای رفتن ندارم...!

پایان
ستاره حقیقت جو sista-ᶳᵗʳ
ش ش.م.ی.م فرهادی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا