روی سایت دلنوشته‌ی سودازدگان | آدینه کاربر انجمن یک رمان

[Farzaneh.Rezvani]

حکایت زیره به کرمان بردن زمان حال
به انسان‌هایی دلالت دارد که به جای تشکر به خاطر کارمان برای‌شان
آن را وظیفه قلمداد می‌کنند!

 

[Farzaneh.Rezvani]

بودن یک زنبور
آن‌قدر آزاردهنده و متشنج‌کننده‌تر از عده‌ی زیادی از صدای زنبورها نیست!
بیایید باور کنیم داشتن یک دشمن نزدیک خود
بهتر از داشتن کلی دشمن از راه دور است!

 

[Farzaneh.Rezvani]

ای کاش در می‌یافتیم
محبت بیش از اندازه باعث دل‌مردگی
و انجام وظیفه برداشت می‌شود
کاش یاد می‌گرفتیم اعتبار مهرورزی‌مان را با بی‌تعادلی، پایین نیاوریم
و هر کس را بیش‌تر از خود دوست نداشته باشیم.
ای کاش این فرهنگ را تدریس می‌کردند
تا به اندازه شخصیت هر شخص مهربانی خرجش کنیم نه بیشتر از اندازه‌اش... .

 

[Farzaneh.Rezvani]

کوه را دیده‌ایم که چه مقتدرانه ایستاده و به سنگ‌ریزه‌های پایین دامنه‌اش پوزخند می‌زند!
غافل از این که با وجود سنگ‌ریزه‌ها حال او اعتباری برای خود دارد!
مراقبت از سنگ‌ریزه‌های زندگی‌مان، یعنی به آن‌ها اهمیت دادن... .

 

[Farzaneh.Rezvani]

خوش‌ به‌ حال دزدان!
می‌دانند عاقبت‌شان چه می‌شود...
با این حال هدف‌گذاری می‌کنند
لیکن که ما انسان‌های مدعی به اصالت، اصلا به فکر عاقبت‌مان و هدف زندگی‌مان نیستیم!

 

[Farzaneh.Rezvani]

اندک‌اندک کاشتن بذر کینه و بدی در بدن‌مان نیز، نیاز به مراقبت و پرورش آن دارد...!
وگرنه تمام بذرها پلاسیده خواهند شد و روان‌مان را به جنون خواهد کشاند!

 

[Farzaneh.Rezvani]

همه انسان‌ها عادت کرده‌ایم
که با خواندن چندین مطلب در باب یک موضوع، خود را فلسفه‌دان آن مبحث بدانیم!
اما کمال بی‌سوادی‌مان را در همان ابتدای کار برملا خواهیم کرد!

 

[Farzaneh.Rezvani]

روشن‌فکر بودن به معنای بی‌بند و باری نیست!
روشن‌فکر بودن یعنی بتوانیم دوست و دشمن خود را در آن واحد سریع بشناسیم
و به گونه‌ای رفتار کنیم که بدانند گزندشان در ما راهی ندارد!

 

[Farzaneh.Rezvani]

چرا من را زخمی‌ کرده‌ای و اعتمادم را به تاراج نارفیقان برده‌ای؟
چگونه خود در محفل بی‌خیالان جولان می‌دهی و سوال‌های مضحکه عام و خاص می‌پرسی؟!
بیدارت می‌کنم تا شاید راه نجاتی برای خود یابی!

 

[Farzaneh.Rezvani]

می‌گویی تغییر کرده‌ام
و من را در ذهنت نخواهی گنجاند!
با طعنه لبخندی نثارم می‌کنی... .
آری دیدی چگونه کوه‌ احساساتم قندیل بسته‌ است و با هر تلنگر از حرفایت مذاب می‌شود و از درون فوران می‌کند...؟
گاهی ما بدون کم‌ترین خواسته‌ای، باعث تغییر دیگری می‌شویم!