- ارسالیها
- 5,063
- پسندها
- 70,100
- امتیازها
- 80,673
- مدالها
- 34
- نویسنده موضوع
- #31
امروز جلوی آینه ایستادم .
ماسک زغالی که خریده بودم را به صورتم زدم.
تمام صورتم سیاه شده بود.
سیاه و ترسناک .
حالم داشت از خودم بهم میخورد.
کم کم صورتم سفت شد.
انگار تمام صورتم کشیده میشد.
بعد نیم ساعت جلوی آینه ایستادم.
آهسته آهسته سیاهی ها را از صورتم برداشتم.
اکنون سفید شده بودم.
دخترم دیگر دوست داشتم قشنگ شوم.
قشنگ شدم ولی گریه کردم.
نه از سر ذوق که زیبا شده بودم.
گریه از این که کسی نبود بگوید
دختر چه زیبا شدی.
گاهی سیاهی بهتر است از سفیدی که کسی را نداشته باشی
که قربان صدقه ات شود.