نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت دلنوشته‌ی کلاژه | نگاردال کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع نگاردال
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 1,619
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

نگاردال

کاربر فعال
سطح
30
 
ارسالی‌ها
835
پسندها
21,405
امتیازها
46,373
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
کاش می‌شد هیچ ایهامی درون این رابطه‌ی تلخ نباشد!
کاش می‌شد مرد روزهای سخت من چنین گس نباشد!
کاش می‌شد برکه‌ای که در آن رابطه‌امان را جاری کردی، خشک نمی‌شد!
کاش می‌شد محفلی که با تو بنا کردم، ویران نمی‌شد!
کاش می‌شد قلب من، زمینِ بازی‌ات نمی‌شد!
کاش می‌شد درد من دلیل خستیگی‌ات نمی‌شد!
هزار کاش گر می‌شد که نمی‌شود،
که نمی‌شود تو باز باشی،
که نمی‌شود غم این دخترک را تو به گردن آویزی!
قول دادی! یادت هست؟!
گفته بودی در این جنگل که گرگ‌ها به طمع لباست، جانت را می‌گیرند، مراقبم باشی؛
می‌شد که باشی، اما نیستی!
بیا صادق باشیم! تو هیچ وقت عشق را نخواستی؛ به دنبال سرگرمی بودی...
اما من کاش می‌شد بگویم من هم این رابطه را برای سرگرمی می‌خواهم...
سخت است برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نگاردال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

نگاردال

کاربر فعال
سطح
30
 
ارسالی‌ها
835
پسندها
21,405
امتیازها
46,373
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
مرداب است؛
درون این قلب، یک مرداب است!
هر کجا هستی بگو با من،
این رابطه یک مرداب است!
از چه پروا می‌کنی دیگر؟
روی جاده‌ی این درد، یک مرداب است!
هر کجا هستی بگو با من،
در درون دشت خدا، یک مرداب است!
من کجا لغزیده‌ام در خواب؟
که آرامش شب‌هایم یک مرداب است!
گوش کن! دلتنگی هم مردابی است که طرح زیبا گرفته!
گوش کن! دلتنگی دختری است که به پهنای آغوش خیالت آرام گرفته!
گوش کن! خدا کند دیوانه نشود دختری که تا صبح در خیالت غرق شد!
گوش کن! رقص عطری که در مشامت می‌پیچد، مرداب است!
چشم‌ها مه گرفته، باران نمی‌آید.
دردها آذرخش گرفته، باران نمی‌آید.
خواب‌ها اندوه گرفته، آرامش نمی‌آید.
چه کسی گفت دریچه‌ی خدا روشن است؟!
بیهوده مپای که این راه هم مرداب است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نگاردال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

نگاردال

کاربر فعال
سطح
30
 
ارسالی‌ها
835
پسندها
21,405
امتیازها
46,373
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
به سراغ من اگر مي‌آييد،
پشت هيچستانم.
پشت هيچستان جايي است،
پشت هيچستان، رگ‌هاي هوا پر قاصدهايي است،
که خبر مي‌آرند، از گل واشده‌ی دورترين بوته خاک،
روي شن‌ها هم نقش‌هاي سم اسبان‌سواران ظريفي است که صبح،
به سرتپه معراج شقايق رفتند.
پشت هيچستان چتر خواهش باز است،
تا نسيم عطشي در بن برگي بدود.
زنگ باران به صدا مي‌آيد.
آدم اين‌جا تنهاست،
و در اين تنهايي، سايه‌ی ناروني تا ابديت جاري است.
به سراغ من اگر مي‌آييد،
نرم و آهسته بياييد، مبادا که ترک بردارد
چيني نازک تنهايي من!
"سهراب سپهری"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نگاردال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

نگاردال

کاربر فعال
سطح
30
 
ارسالی‌ها
835
پسندها
21,405
امتیازها
46,373
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
مسافری شده‌ام. می‌روم به سوی غروب،
با حجمی از دلخوری‌ها!
با دردی مبهم از ناروایی‌ها!
می‌روم، از حاشیه‌ی جاده می‌روم؛ نکند باز تصادفی شود!
می‌روم، با پای پیاده می‌روم؛ نکند نبینم دره‌های عجیب را!
مسافری شده‌ام که می‌روم،
می‌روم از گذر تونل‌ها
و می‌بینم رنگ دامنه‌ها را.
می‌روم تا ببینم صدای کسی که ایستاده زیر درخت!
کسی از دور بانگ می‌زند:
-«مسافر آمده است.»
و غم تبسم گرفته منبسط می‌شود روی رفتن ما!
نه صداقت حرفی دارد میان سکوت و نه در میان سکوت، صداقتی هست... .
نه دروغ جای دارد در میان قلب مردم و نه در میان قلب مردم، دروغ جای دارد.
می‌روم تا حزن این سروده باشد میان من و تو؛
می روم تا تیرگی این درد موزون شود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نگاردال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

نگاردال

کاربر فعال
سطح
30
 
ارسالی‌ها
835
پسندها
21,405
امتیازها
46,373
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
می‌خواستم از درد بنویسم، قلمم یاری نکرد!
خواستم از دل تنهایم بنویسم، دردی تازه شد!
خوب می‌دانم حوض نقاشی من بی‌ماهی‌ست!
در بن دردی، نام تو جاری بود، یک دست به صدای درد آویختم.
برسیدم به درخت، آهنگ مکر سر دادم
و دویدم دویدم تا خود چهره‌ی مرگ.
ته تاریکی‌ها، ته آن تکه خورشید تازاندم.
چلچله می‌چرخد و گردش ماهی آب را شگرف‌تر می‌کند.
کنار تو تنهاتر شده‌ام.
چه رسد درد به قلبی دردمند؟
چه رسد زخم به حقی بی‌طرح؟
کو کلید نقره‌ی دردهایم؟! بیداری؟
تا نهفته درد در رخت، بلند شو، م**ست شو! چه رسد درد به درمان م بیداری؟
مو پریشان باد!
برگ وهم از شاخه فروزید، درد پریشان باد!
پنجره در مرز شب و روز باز شد شفق گریزان باد!
در باغ رها شده بودم، نوری بی‌رنگ دیدم.
آیا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نگاردال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

نگاردال

کاربر فعال
سطح
30
 
ارسالی‌ها
835
پسندها
21,405
امتیازها
46,373
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
توهم رویازدگی گرفته‌ای، عزیز جان!
زمان پرپر شده،
از شهر مردگان بانگی به گوش نمی‌رسد،
آلایش روانت، فرجامی خوش را صدا می‌زند.
توهم لرزش شادی گرفته‌ای، عزیز جان!
میان پرواز و آزادی، فراموشی بال و پر دریغ نیست.
وسوسه‌ی خاک بیهوده است؛ تو به زمین تعلق داری...
سایه‌ات که برود، گام‌هایت که خاموش شود،
دستان تردیدت که آزرده شود، زورت که از ارمغان رنگ بازد،
از سر تیرگی انتظار من هم جان می‌دهم.
تو هم شبیخون گرفته‌ای، عزیز جان!
و تو تنهاترین من هستی، از همان شبی که موهایت را بر روی شقیقه‌هایم افشاندی.
و تو نزدیک‌ترین من بودی، از همان شبی که راز قلبم در دست‌هایت لغزید.
و تو رساترین صدای من بودی، از همان شبی که طلوع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نگاردال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

نگاردال

کاربر فعال
سطح
30
 
ارسالی‌ها
835
پسندها
21,405
امتیازها
46,373
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
این روزها دلم عجیب کمی معجزه می‌خواهد!
معجزه‌ای به رنگ چشم‌های تو و یا شاید آغوشت... .
این روزها دلم می‌خواهد دیگر اثری از نامت نباشد!
شاید هم دلم می‌خواهد باشد، نمی‌دانم...
اما کاش رفتن‌ها کمی منطقی‌تر بود!
کاش رفتن‌ها دلیل را به دنبال داشت!
این روزها کارم از معجزه گذشته؛ خدا خدا می‌کنم یادش همراه با خودش فراموش شود.
دلم می‌خواهد فلش بک بزنم به روزهای نبودنش،
فلش بک بزنم به روزهای نخواستنش!
دلم می‌خواهد همان غریبه‌ی همیشگی شوی؛ همانی که چشم‌هایش...
بلندی ریش‌هایش با بقیه فرق داشت.
این روزها دلم می‌خواهد دیگر جزء لیست بلاک کرده‌هایت نباشم!
دلم می‌خواهد پیام‌هایم تنها یک تیک نخورد!
این روزها دلم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نگاردال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

نگاردال

کاربر فعال
سطح
30
 
ارسالی‌ها
835
پسندها
21,405
امتیازها
46,373
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
کسی باور نمی‌کند؛ ولی گناه دارد...
آن شاعری که چشم‌هایش پس از چند ماه به دایرکت اینستایش خشک شد!
کسی باور نمی‌کند؛ ولی ترحم دارد...
آن نویسنده‌ای که برای معشوقه‌اش می‌نویسد،
کل شهر می‌خواند الا اویی که باید!
کسی باور نمی‌کند؛ ولی اشک دارد...
آن صدای بغض گرفته‌ی خواننده‌ای در زیر این شهر، شاید برای خوب کردن حال چند معشوق!
کسی باور نمی‌کند خالی می‌رفت...
آن نقاشی که رنگ را نگارین می‌ریخت!
شهری داریم که هنرمندانش درد می‌کشند!
کسی باور نمی‌کند فقیر است...
آن بازیگری که روی سن "دوستت دارمی" دروغین نسار هم‌بازیش می‌کند!
شهری داریم که به هنرمندانش ظلم شده است!
کسی باور نمی‌کند غریب است...
آن عارفی که عرفان را برای رسیدن به یار کنار گذاشت!
و هیچ‌گاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نگاردال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

نگاردال

کاربر فعال
سطح
30
 
ارسالی‌ها
835
پسندها
21,405
امتیازها
46,373
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #29
***
|باسم إله الربيع أعلن النهاية المجيدة|

کلاژه هم به پایان خودش رسید.
به قول سهراب «برای این غم موزون، چه شعر‌ها که سروده‌اند!»
پایان همه‌ی آثار ادبی برای نویسنده، دو حس را تلقی می‌کنه: غم و شادی!
امیدوارم در طول این چند ماه از قسمت‌های مختلف کلاژه لذت برده باشید.
همین‌جا جا داره که از خیلی دوستان بابت همراهی‌شون، حس خوب‌شون تشکر کنم و براشون آرزوی بهترین لحظات را دارم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نگاردال
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,379
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • #30
باتشکر از اعتماد شما برای به اشتراک‌گذاشتن آثارتان در انجمن یک‌رمان.
خسته نباشید. :rose:
 
امضا : Maede Shams
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا