***
میدانم در همین حال بسیاری فکر میکنند من و تو عاشق یک هستیم؛ اما هم تو خوب میدانی هم من و هم نزدیکان که این عشق نیست؛
منظورم این است که عشق اصلا وجود ندارد...
عشق تنها در افسانههاست.
احساساتی که امروزه همه بر روی آن نام "عشق" گذاشتهاند، تنها عادتی بیش نیست!
من هم عاشق تو نیستم!
من تو را جز دوستداشتنیهای زندگیام گذاشتهام و به تو عادت کردهام!
به تو دلبستهام و خودت میدانی که «ترک عادت موجب مرض است».
عشق هر چند افسانهای و پرشور و حس، مشکیمات نیست!
عشق شاید کِرِم است؛ نمیدانم! وقتی وجود ندارد چگونه رنگش را تعیین کنم؟