متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی هیپنوتیزم سرنوشت| negin javadi کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

negin javadi

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
558
پسندها
3,970
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #11
به قدم زدنم ادامه می‌دهم، اخرهای دی ماه هستیم هوا هرروز سرد و سردترمی‌شود گاهی آفتاب با گرمای بی نظیرش به زمین می‌تابد تا کمی حال وهواعوض کند.
تودیده‌ای برف را زیرنورخورشید؟ چه قدر زیبا وبی همتا میدرخشد؟!
به نظرم باید ازهمه چیز جهان لذت برد ازهمه چیز...مبادا چیزی جا بماند...همه این ها هدیه خدا به ماست...
بهمن ماه با کوله باری از سرما وبرف ازراه می‌رسد با رفیقش دی، احوال پرسی مختصری می‌کند وخود پشت سرش برف را باتمام وجود می‌پاشد تا سال بعد هم پربار بیاید...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

negin javadi

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
558
پسندها
3,970
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #12
خسته می‌شوم روی نیمکتی را با دستانم تمیزمی‌کنم ومی‌نشینم تا نظاره‌گر این منظره زیبا باشم.
دوباره آدم برفی می‌سازند این بار بچه ها نه، یک دختروپسر جوانی که عشق ازچشم هایشان می‌بارید به گمانم تازه عشقشان پیوند خورده است. هردولبخند می‌زنند و با هم آدم برفی درست می‌کنند. گاهی با هم شوخی می‌کنند و گاهی هم دربغل هم هستند، پسر دستای سرما زده دختر را ها می‌کند ودختر بوسه ای بر دستان پسر می‌نشاند. باید بگویم به زندگیشان وان یکاد آویزان کنند مردم این زمین بسیار فریه اند. میترسم، آری میترسم زندگیشان، عشقشان، چشم بخورد واین دختر هم بشود همتای من...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

negin javadi

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
558
پسندها
3,970
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #13
خدایا مراقب زندگی وعشق آنان باش مبادا چشم بخورند، مبادا خنده هایشان تبدیل به گریه شود، مبادا دلشان بشکند یا دلتنگ بشوند مبادا به مرگ تدریجی دچار شوند... آری ادم برفی درست کردن آسان است ولی نگه داشتنش سخت درست مثل عشق...
ازدور برایشان وان یکاد می‌خوانم. برایشان خوشحالم که زندگی را زندگی می‌کنند...
مگر ما چند بار زندگیخواهیم کرد؟! که هی زندگی راموکول می‌کنیم برای بعد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

negin javadi

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
558
پسندها
3,970
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #14
آدم برفیشان رامی‌سازند وکنار آن روی نیمکتی می‌نشینند و چایی می‌نوشند.وحتی بخار چای درهوای سرد میان آن دو دلبری می‌کند.
سوالی درذهنم رژه میرود: آیا آدم برفی هم می‌تواند عاشق شود؟!
چرانشود؟! همه کائنات این حق رادارند تا حس های زیبارا بچشند ولذتش راهم ببرند...
عشق آدم برفی که جای خودش رادارد سفیدترازسفید وپاک پاک...
روزگاری داستان عشق آدم برفی وخورشید راشنیده بودم به راستی که عشق نابی بود.
به گمانم کائنات همه درحال عشق بازی هستند ومابی‌خبریم...
ازهمین‌جا که نشسته‌ام، ازآدم برفی آن دختروپسرعکسی می‌گیرم ودرگالریم ذخیره می‌کنم؛ این هم یک یادگاری دیگرازمسافرت برفی وبه یاد ماندنی با همسفرم زمان...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

negin javadi

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
558
پسندها
3,970
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #15
کاش می‌توانستم سرنوشت را هیپنوتیزم کنم تا ما را از زندان خویش آزاد کند و کِلک خوشنویسی به دست بگیرد وبرای همه خوش نویسی کند...
باهیپنوتیزم سرنوشت، دنیا هم کم کم به حالت اولش برمی‌گردد وهی بی رحمی نمی‌کند...
کاش بتوانم دنیا را هم عاشق کنم تا بفهمد درد دلتنگی ودوری یعنی چه... آنوقت چوب لای چرخ عاشقان هم نمی‌گذارد. زندگی ازانچه که فکرمی‌کنیم شیرین ترمی‌شود برایمان...
کاش ژنرال عالم هیپنوتیزم سرنوشت را به عهده بگیرد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

negin javadi

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
558
پسندها
3,970
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #16
دستانم را داخل جیبم می‌گذارم وازجایم برمی‌خیزم به رد پای آدم ها روی زمین می‌نگرم؛ هرکس ردپای مخصوص خود را دارد...
دردلم رد پای کسی را دارم که مدتیست منتظرم تا خود بیاید من هنوز اورا چشم درراهم...
چه کنیم؟! گاهی نمی‌توان حریف جبر زندگی شد فقط باید صبوری کرد...
اهنگی راباخود زمزمه میکنم تاشاید یادم برود خزان پاییزچه گذشت برایم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

negin javadi

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
558
پسندها
3,970
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #17
گویی آسمان هم صدای زمزمه‌ام راشنید وشروع به برف باریدن کرد...
دستم را درهوا می‌گیرم دانه های برف درکف دستم آرام می‌نشینند و آب می‌شوند چه زیباست نعمت های خدا...
و چه بخشنده است خدا با آنکه می‌بیند آدم ها هر روز خطا کارتر می‌شوند ولی بازهم به آنان نعمت های بیکرانش را هدیه می‌دهد...
کاش دل انسان ها هم قد خدا بزرگ ومهربان بود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

negin javadi

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
558
پسندها
3,970
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #18
مردم شهر درجنب وجوش هستند به اطرافم می‌نگرم وجوانان زیادی را درحال خرید می‌بینم فکر کنم مناسبتی درراه است. به تاریخ ساعتم می‌نگرم امروز بیست وپنجم بهمن ماه است.
امروزهمان روز معروف عاشقاست، روز عشق است...
چه هیاهو وجنب جوش شیرینی، حس میزکنم آسمان شهر هم لبخند می‌زند به انسان های عاشق
جوانان زیادی دراطرافم دست دردست هم لبخند می‌زنند ونجوای عاشقانه به گوش هم می‌خوانند وبه هم هدیه میزدهند...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

negin javadi

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
558
پسندها
3,970
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #19
هدیه‌ای چون عروسک وشکلات که رسم این روز است به نظرم امروز باید به هم یک بغل عشق هدیه بدهند نه چیز دیگر...
ازپروردگارم می‌خواهم که پیوند عشق را میان دوعاشق محکم کند مبادا کسی ازراه برسد وریسمان عشق را چنگ بزند و بدرد...
وکاش بدانند این روزرا ابتدا باید به ژنرال الله تبریک گفت که خود عاشق همه انسان هاست گوشیم را ازجیب پالتویم بیرون میکشم وعکسی به یادماندنی ازهیاهوی شهر می‌گیرم و دردلم روز عشق را اول به پادشاه عالم و بعد به پادشاه قلبم تبریک می‌گویم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

negin javadi

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
558
پسندها
3,970
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #20
دوباره به قدم زدن در شب برفی ادامه می‌دهم...
به آسمان می‌نگرم، لحاف اسمان قرمز رنگ شده است دوباره دلش گرفته وبغض دارد می‌خواهد ببارد ولی باد لعنتی مگر می‌گذارد؟!
خدایا! گاهی خسته میزشوم از انتظار وصبر، کمکم کن تا بتونم تحمل کنم؛ من ایوبم؟! یا زلیخا؟!
کم کم بهمن ماه کوله بارش راجمع می‌کند...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا