- تاریخ ثبتنام
- 17/2/22
- ارسالیها
- 198
- پسندها
- 1,248
- امتیازها
- 8,133
- مدالها
- 10
دلت را ز نیکو سخن ده فروغنثر هر چند به تنهایی خود هست نکو
لیک با نظم چو پیوست نکوتر باشد!
میالای هرگز دهان از دروغ
دلت را ز نیکو سخن ده فروغنثر هر چند به تنهایی خود هست نکو
لیک با نظم چو پیوست نکوتر باشد!
غم تو، سینه من پرشرر شددلت را ز نیکو سخن ده فروغ
میالای هرگز دهان از دروغ
داغ است دل لاله و نیلی است بر سروغم تو، سینه من پرشرر شد
غم تو سینه من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد!
در هر مژه من به ره خسرو عشقداغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
کز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست
کزکاخ هنر نادره کاران همه رفتند
تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کندر هر مژه من به ره خسرو عشق
نیروی هزار تیشه کوهکن است!
نثر هر چند به تنهایی خود هست نکوتا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گریاندن آسانست اشکی پاک کن
گر نسیم فیض خواهی از گلستان وجود
یک سحر چون گل به عشق او گریبان چاک کن
در طواف شمع میگفت این سخن پروانهاینثر هر چند به تنهایی خود هست نکو
لیک با نظم چو پیوست نکوتر باشد!
یا که غبار پات را نور دو دیده میکنمدر طواف شمع میگفت این سخن پروانهای
سوختم زبن آشنایان ای خوشا بیگانهای
بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع
هریکی سوزد به نوعی در غم جانانهای
از داغ غمت جانا میسوزم و میسازمیا که غبار پات را نور دو دیده میکنم
یا به دو دیده مینهم پای تو نور دیده را!
معطر بود و خوب و دلپذیریاز داغ غمت جانا میسوزم و میسازم
چون شمع ز سر تا پا میسوزم و میسازم
از زشتی بدخوبان وز جور نکورویان
گه زشت وگهی زیبا میسوزم و میسازم