متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دلنوشته‌ی من حالم خوب است | آرزو توکلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع A.TAVAKOLI❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 51
  • بازدیدها 3,001
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #21
در کنج کافه‌ی شیک دوست داشتنی... خیره می‌شوم به پسرک کافه‌چی، چطور می‌تواند راه برود، سفارش بنویسد، سفارش بیاورد و لبخند بزند؟
نگاه خیره‌ام را دریافت می‌کند و لبخندی پس می‌دهد. لبخندش را دوست ندارم... دل نشین است و دوست داشتنی اما دوستش ندارم... همگانی است.
یک چیزی می‌خواهم که فقط مال خودم باشد، متعلق به خودم و میم مالکیت بچسبانم آخرش، لبخند کافه‌چی برای همه است، نمی‌خواهمش.
اخم می‌کنم!
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #22
در عمق وجودم یک خلاء حس می‌کنم، یک خلاء از جنس نبودن‌ها و نداشتن‌ها، نبودنی که نشات می‌گیرد از دل‌سنگی و بی‌مهری و خلائی که نشات گرفته از تو!
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #23
موهای فرم رها شده است دورم، شال مشکی‌ام هم همانطور آزاد ول شده است، قدم بر می‌دارم بی‌مهابا، بی‌اهمیت به نگاه‌های دیگران و من همان سر خوشی هستم که مادربزرگم چپ‌چپ نگاهم می‌کرد. حال باران می‌بارد، مو‌های فرم خیس می‌شود و بلندی‌اش تا پایین‌تر از کمرم می‌رسد. خنده‌ام می‌گیرد از دو یه متلک اطراف. چه حال خوشی دارند، چه سبک بال، چه بیخیال! و من شبیه یک مجنون می‌خندم و راه می‌روم و خیس می‌شوم و متلک می‌شنوم!
 
امضا : A.TAVAKOLI❁
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Atefeh.t

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #24
ناراحتم، اخه قهر نبودیم حتی یه ساعتم، امکان نداشت بی خبرم بذارتم، حالم بده، اون بی‌تقصیره من بد عادتم، حالم بده! چی به سر قلبم اومده؟ هنوز حسم بهش همونقدره!*
هنزفری بین لاله‌ی گوشم لق می‌خورد و او نیز گویا فهمیده چقدر آنچه که با من در میان گذاشته قلبم را به درد آورده است و چه حرف دل می‌زند و چه اشک در می‌آورد و من به که فکر می‌کنم! مجنون شده‌ام!


سینا شعبان‌خوانی
 
امضا : A.TAVAKOLI❁
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Atefeh.t

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #25
نفس نیست و جان نیست و جسم نالان است. دست و پایم گز‌گز می‌کند، بند بند جانم... فریاد بر می‌کشد:
" ای جهانیان، ای مردمان دون و پست، ای اهل ریا! بنگرید و بخندید و نجوا کنید، حال و روز این منِ خسته و درمانده را! "
 
امضا : A.TAVAKOLI❁
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Atefeh.t

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #26
حالم خوب است!
و کمی هم خنده‌ام گرفته است. کسی سمتم نمی‌آید، مرا رها کرده‌اند با دفتر نوشته‌هایم، نوشته که نه به قول خودشان اراجیفم و ماگ هندوانه‌ی قهوه‌ام!
طفلکی‌ها می‌ترسند سمت این سر خوش بی‌غم بی‌آیند. آخر یک دفعه با کلمه "چطوری؟" بغضش می‌شکند و یا فریاد بر می‌کشد. این دیوانه حالش خوب است اما درک نمی‌کنند.
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #27
بوی برگه‌ی کاهی را دوست دارم، رَد راپید را هم. و آن طرح‌های در هم و تجسمی را با تمام وجود می‌پسندم. اشکی که می‌کشم و باف درونش دلم را زیر و رو می‌کند!
 
امضا : A.TAVAKOLI❁
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Atefeh.t

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #28
"بی‌ همگان به سر شود بی تو به سر نمی‌شود"
جان شیرین من، حلاوت عشق تو جان از کف می‌برد و زهر هجران تو شیرینی این حلاوت را کمرنگ می‌کند، و درد هستی و درمان نیز هم.
نامه را تا میزنم، حبس می‌شود درون پاکت، تمبر هم ضمیمه‌اش می‌شود. این هم از آدرس، اخ محل ارسالش چه شد پس!
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #29
غلت می‌زنم... از آن سوی تخت به این سو... یک دوری هم می‌چرخم، یک مرگی‌ام می‌شود‌ ها! طفلک خرسی که زیر مشت‌هایم لِه می‌شود و طفلک آینه‌ام! شیشه عطر شکستش! و طفلک مو‌هایم، اسیر پنجه‌هایم شدند. و طفلک تو که مخاطب جمله‌ام شدی:
"کدوم گوری هسی پس لعنتی!"
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #30
دلم پر می‌کشد سمت چند سال پیش... یا یک دهه‌ی پیش، همان روز‌هایی که با جثه‌ی ریزم می‌نشستم پشت آن میز چرک! و ترسم از های و هوی معلم بود و اخم تَخم‌هایش، دَهرِ من به جلو حولم داد، به زور! من نخواستم، من اخم معلمم را می‌‌خواستم نه خشم روزگار را، من حال خوب پشت آن میز چرک را می‌خواهم نه این تظاهر را!
من حالم خوب است.
 
امضا : A.TAVAKOLI❁
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا