متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته دیدی دلم | aran کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Aran
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 2,016
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,978
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
روزی را که شکستیم یادت هست؟
او دید...!
با چشمانی که تو عاشق‌شان بودی، شکستن ما را تماشا کرد!
اشک‌های مرا دید،
صدای شکستن تو را شنید،
پایش را روی خرده‌های تو گذاشت،
از روی تکه‌های تو به آسانی گذشت... .
تو نیز بگذر
از عشقی که هنوز به او داری...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Aran

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,978
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
گناهی نداری دلم...
فقط عاشق بودی!
اشتباهت این بود که زود به او پیوند خوردی...
اما...
پیوندی یک طرفه
پیوندی از جانب تو!
او قلبش برای دیگری بود
چرا خود را خانه‌ی عشق او کرده‌ای؟
چرا هنوز در انتظارش هستی؟
رهایش کن!
او، برای تو نیست
او برای دیگری است... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Aran

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,978
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
به چه می‌نگری دلم؟
به دستان‌شان؟!
به لبخند روی لب‌های‌شان؟!
می‌بینی؟!
چرا برای تو از این لبخندها نمی‌زد؟
چرا برای تو همیشه فرصت نداشت؟
باور کن که تو را نخواست!
باور کن که دوستت نداشت!
این‌قدر چشم‌انتظارش نباش!
او برای همیشه تو را ترک کرده است
برای همیشه... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Aran

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,978
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
ای دلم!
دیدی که رفت...
دیدی که تو را تنها گذاشت... .
دیگر بس است هر چه گریه کردی!
هر چه خود را آزار دادی!
هر چه از دیگران دوری کردی!
از خانه‌ی غم خود بیرون بیا!
به خودت بیا!
او ارزش اشک‌های تو را ندارد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Aran

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,978
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
بی‌تابی نکن دلم!
این‌قدر سراغ او را از من نگیر!
خودت که نظاره کردی...
قدم‌هایش را که در خیابان بر می‌د‍‌اشت...
دیدی که با دیگری بود...!
آرام بگیر!
من هم خسته‌ام...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Aran

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,978
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
عاشق باران بودی دلم...!
نگاه کن!
الان هم دارد باران می‌بارد
چرا مثل گذشته‌ها، ساعت‌ها کنار پنجره نمی‌نشینی؟
چرا دیگر باران را دوست نداری؟
آهان! یادم آمد!
روزی که او رفت، باران می‌بارید... .

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Aran

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,978
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
ای دلم،
چرا درد می‌کنی؟
آرام بگیر!
می‌دانم، دردت از زخم است...
دردت از خنجر نگاهش است
که بیرحمانه بر تن تو زده شد...
همان هنگامی که گفت:
«تو را نمی‌خواهم!»

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Aran

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,978
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
بیا دلم!

همین جا، کنار من بنشین!
دیگر گریه نکن!
شکسته‌ای؟
درستت می‌کنم!
رنجیده‌ای؟
شادت می‌کنم!
غمگین نباش!
این نیز بگذرد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Aran

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,978
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
دیگر مانند گذشته‌ها، تپش‌هایت کوبنده نیست!
آرام و بی‌صدایی... .
با خود چه می‌کنی؟

دردت را می‌دانم!
هنوز، افسار تو در دستان اوست!
هنوز هم این تپش‌های ضعیف برای اوست...!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Aran

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,978
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
آن روزها را یادت است؟

روزهای با او بودن را...
روزهایی که دستان او برای تو بود، عاشقانه‌هایش...
همه برای تو بود

خانه‌ای ساخته بود از عشق،
برای با تو بودن!
چرا با رفتنش
هنوز از آن خانه...
خانه نه، دیگر خرابه است!

چرا دیگر از این خرابه دل نمی‌کَنی؟
خرابه‌ای که روزی، غرق در زمزمه‌های او بود... .

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Aran
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا