***
میخواهم بروم از این شهر...
جای من، اینجا نیست!
او، قلب مرا شکست!
چشمانش را روی احساساتم، علاقهام، عشقی که نسبت به او داشتم، بست!
میخواهم دور باشم از او!
دیدی دلم؟
باید بروم تا فراموش کنم
روزهای با او بودن را... .
***
چمدانی آماده میکنم برای رفتن!
به التماس های او، با آنکه سخت است،
بیتوجهی میکنم!
مگر او به گریهها و تقلاهایم توجهی کرد؟!
من نیز میگذرم؛
از او، از عشقی که هنوز نسبت به او در سینه دارم... .
من میروم!
پایانش همیشه خوش نیست ماجرای دلدادگی...!
دیدی دلم؟!