متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی اشک سکوت | Z.M.SH کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Z.Mirhasani
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 45
  • بازدیدها 2,060
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Z.Mirhasani

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته: اشک سکوت
نام نویسنده: زهرا میرحسنی(Z.M.SH)
تگ: منتخب
ویراستار: Bina.ahmadi

اشک سکوت.jpg

مقدمه:
با ترس دستی بر لبانم می‌کشم؛
انگار آن‌ها را به
هم دوخته‌اند!
نه...
چیز دیگری‌ست!
ناگهان دستانم خیس می‌شوند
و به یاد می‌آورم:
«تاوان زندگی را با لبان دوخته و
اشک سکوتم داده‌ام!»​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,371
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • #2
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

IMG-20200319-WA0010.jpg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.

"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

Z.Mirhasani

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
قبلاً آدم‌ها با سکوتشان با هم حرف می‌زدنند،
هر نگاهشان
بیانگر حرفی بود؛
اما اکنون،
چیزی از آن مردمان نمانده است!
حال بعضی آدم‌ها تظاهر می‌کنند حرفت را می‌فهمند
و معنی سکوتت را می‌دانند...
اما آن‌ها حتی درکی از زندگی ندارند!
بعضی دیگر هم همچو من، کاری جز بی‌تفاوتی ندارند... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
چه بی‌رحم شده‌اند این مردمان امروزه!
با چشم
بی‌گناهی را قضاوت می‌کنند،
با زبان
زخم می‌زنند و سرزنش می‌کنند!
اما امان از شما مردمان!
هر ظاهر بدی که نشانگر قلب سیاه نیست و
هر نیک‌رویی که حتما ساده دل نیست!
چه راحت شده است بی‌پروا حرف زدن
و بی‌صبرانه قضاوت کردن!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
من دلتنگم،
دلتنگ سکوتی که با زل زدن بر دیوار،
می‌نوشت حرف‌های ناگفته را بر دیوار!
دلتنگ دیواری‌ام که محرم شد،
شنید صدای بی‌آوای سکوت را!
دلتنگ دیواری‌ام که به سکوت گفت:
-«من محکم پشتت ایستاده‌ام.»
اما حال سکوت‌هایمان تنها شده‌اند،
حرف ناگفته زیاد دارند برای تعریف
اما پشتشان تنها باد می‌خورد و بس!
دیگر دیواری محکم نیست،
دیگر دستی بر شانه‌های سکوت نیست
که قفل دهان بگشاید و بگوید از درد مسکوت‌ها!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #6
وقتی از خیابان می‌گذری،
می‌بینی آدم‌هایی را که
همچو دود سیگار می‌آیند و می‌گذرند و محو می‌شوند!
ما چه بی‌تفاوت رد می‌شویم از بین این آدم‌ها!
بی‌آنکه بدانیم با هر بار رد شدن از کنار آدمی،
ثانیه به ثانیه
از عمرمان را به باد می‌دهیم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
کم کم دنیا هم رو به سکوت می‌رود؛زیرا دنیا هم درمیابد که در برابر
این مردمان، کاری جز سکوت ندارد!
آنگاه سکوت‌ها هم همچون ما، شب‌ها زانوی بغض به آغوش می‌گیرند...
اما هرگز اشک نمی‌ریزند!
تنها چون دریایی خشمگین،
خودشان را به قفس قلبمان می‌کوبند
تا بیرون آیند از سینه‌ی اسرارمان،
تا دریای قلبمان دست از خروش بردارد و دیگر چشمی غمگین زل نزند
به جای خالی دیواری!
اما اکنون،
به داد سکوت‌هایمان برسید!
خاکستر بغض آن‌ها تپه‌ای شده است از
ناگفته‌ها!
سکوت‌هایما تک به تک دارند جان می‌دهند در پس این روزگار!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
تا دنیا دنیاست،
سکوت را هم در پس کوچه‌های زندگی می‌توان یافت!
سکوت می‌گوید:
-«همیشه بی‌پروا حرف زدن، طرحی از سقوط می‌کشد. اگر مرا طلب کنی، بغض روی بغض تلنبار نمی‌شود که بشکافد گلویت را، و خفه کند نفست را!»
راست می‌گوید!
من یادم رفت به موقع طلبش کنم؛
الان چند روزی‌ست که بی‌وقفه می‌گریم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
سکوت، هم‌بازی این روزهایم می‌گوید:
-«این زندگی تمامش یک بازی‌ست‌؛ بازیکن خوبی نباشی، بازی می‌خوری! بازیکن قهاری هم که باشی، باز زندگی جور دیگری با جانت بازی می‌کند؛ چرا که این دنیا میل عجیبی دارد برای بازی با جان و روح آدم‌ها.»
چه جوابی می‌توان به سکوت داد؟
دیگر پیمانه‌ی صبرم پر شده است از این بازی خوردن‌ها!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani

Z.Mirhasani

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
106
پسندها
1,571
امتیازها
9,653
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
تا حالا به حرکت پرگار دقت کردید؟
پرگار را که روی کاغذ می‌گذاری،
سوراخ ریزی ایجاد می‌کند
تا محکم بایستد و بچرخد.
اشک سکوت مانند پرگار،
قلبم را سوراخ کرده است!
اشک‌هایش تاوان ایستادگی من در این دنیاست!
شاید اگر من مقاومتی نمی‌کردم برای ماندن در دنیا،
او این گونه اشک نمی‌ریخت!
آن‌وقت قلبم مانند کاغذ این گونه سوراخ سوراخ نمی‌شد!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Z.Mirhasani
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا