متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دلنوشته اینجا جای زندگی نیست! | آرزو توکلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع A.TAVAKOLI❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 57
  • بازدیدها 2,696
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
یک سری‌ها هم هستند... .
ساکنه‌ی ژرف زندگی‌ات... .
در همان اعماق... .
اما مهم این‌جاست،
امایی این میان هست،
اما به همان عمق،
بی‌اهمیت به همان اندازه بی‌اساس و غیر قابل قبول...!
دست من و تو نیست... .
کم‌کم طعنه‌هایشان،
بی‌تفاوتی‌هایشان،
با دست پس زدن و با پا پیش نکشیدن‌هایشان... .
اما!
اما این میان آن خط خورده‌ها را رها کن، محبت قلب تقدیر همان واقعی‌هاست، همان‌هایی که ماندند برایت،
پای هر بداخلاقی‌ات،
پای هر نبودنت و بد بودند... .
جان شیرینم؛
هرکسی لایق محبت نیست،
بگذار محبتت همان‌طور بکر و دست نخورده بماند،
بدون خراش،
بدون...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
کلمات... .
وای از کلمات!
کلمات از آنچه که فکر می‌کنیم معنای متفاوت‌تری دارد!

همان امواج انرژی منفی که نه... .
انرژی مرگی که منتقل می‌کنید و...!
وای از آنچه در پسش نهفته است
وای از منظور‌ها و طعنه‌ها... .
وای از کنایه‌ها و چرا نمی‌فهمید حرف‌های مغزتان را در چهره‌ها پرت نکنید و کاش بدانید...!
کاش بدانید که چه دردی دارد... .
حرف‌های بی‌ارزشتان نه
چهره‌ی‌تان و تصویری که به راحتی تخریب می‌شود و به آنی در هم می‌شکند...!

دریغا... بعضی چیزها توصیف ناشدنیست،
مثل همان بغض‌های در نطفه خفه شده... .
یا... یا همان دلی که بی‌صدا می‌شکند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
همکاری کائنات تحسین برانگیز است!
چنان دست بر دست هم می‌دهند
که در عجب می‌مانی!
و تو هستی و جهانی که همه متفق یادآوری درد‌هایت هستند... .
جهانی که کافیست لحظه‌ای خیال حال خوش داشته باشی،
کافیست لحظه‌ای بیخیال آن بغضی که چون بختک بر گلویت است شوی،
رها شدی از جبر زمانه...!
آنچنان به رویت می‌آورند که در حکمتش می‌مانی
که آخر چطور می‌شود؟!
قسم می‌خوردم دیگر این دنیا جای زندگی نیست... .
دنیایی که کائناتش بر لج افتاده‌اند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
دل‌گرفتی که شاخ و دم ندارد
مدتیست بس طولانی... .
دلم گرفته‌است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
روزهاییست،
دلم می‌گیرد از جبر روزگار... .
و قطرات اشک هرلحظه بیش از پیش می‌چکد؛
نه دستی برای نوازش هست،
نه زبانی برای دلداری... .
و نه پناهی برای پناه بردن،
بی‌پناهی بد دردیست...!

و منی غوطه‌ور در بغض شکسته‌ام..!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
گیر کرده‌ام میان آدم‌ها
با هجم انبوهی از دلخوری‌ها و طلبکاری‌ها... .

بابا لعنتی‌ها... .
دست از سرم بردارید!
به همان خدایی که قسم دروغ می‌خورید،
جانم به لبم‌ رسیده است...!
من هم کمی آرامش می‌خواهم،
من هم کمی حق به جانب بودن را می‌خواهم؛
دست از سر این دل بی‌تاب،
این جان خسته،
این روح پریشان بردارید!
طلبکاری‌هایتان بماند برا خودتان... .
این جان دیگر قوای رفع طلب را ندارد...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
شده‌ام مثال قاصدکی سرگردان... .
دست به دستم می‌کنند،
از این سو به آن سو... .
همگی منتظر خبرند،
خبری خوش برای منفعت خودشان!

می‌چرخم و می‌چرخم و در پایان کسی، خسته‌تر از من از زندگی‌اش نیشخندی حواله‌ام می‌کند و زیر پایش له!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
مدتیست،
مدتیست خفه کردن بغض‌ها را ترجیح می‌دهم... .
آری ترجیحش می‌دم به حرف زدن!
آخ اشتباه شد...!
حرف زدن که نه به نوشتن یا لب زدن،
آخر این اهالی سرزمین توجهی به حرف زدن ندارند،
در مقابلشان فقط لب‌هایت تکان‌های کوتاه و بلند می‌خورد... .
و این تویی که با تمام وجود سعی داری بفهمانی دردت را،
اشکت را بغضی که شاید شانه‌ای باشد سر برش تکیه دهی،
هی بگریی و بگریی...!
و سبک شوی از نگفته‌ها
از نداشته‌ها و داشته‌ها... .
دریغا!
عقده‌های دلمان زیاد است،
این‌جا جای زندگی نیست... .
آدم‌ها حوصله‌ی خودشان را هم ندارند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
چه برو‌هایی که گفتیم و منتظر بودیم بشنویم «خفه شو، تا آخرش هستم!»
چه ازت متنفرم‌هایی که گفتیم و منتظر بودیم «بشنویم باش، ولی من عاشقتم.»،
چه تمامش کن‌هایی که گفتیم و منتظر بودیم بشنویم «تمام شدنی نیست الا با مرگ... .»
و چه حسرت‌هایی و چه عقده‌هایی... .
و چشمانی که با اندوه به عشاق می‌نگرید.
دریغا!
این‌جا جای زندگی نیست! برای شما شاید...!
برای منِ مغموم و دنیایی که با من سر لج دارید نیست... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
کاش آدما به اندازه‌ی توقعاتشون درک داشتن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا