متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌‌های پیانو‌ی سیاه | Nayrika کاربر انجمن یك رمان

  • نویسنده موضوع Nayrika
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 30
  • بازدیدها 1,848
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Nayrika

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
956
امتیازها
4,823
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
اینها اگر کشنده بودند،
همان لحظه‌ی اول مرا می‌ربودند.
کشنده، این یاد توست.
کشنده، افکار پو‌چی است،
که از تو و رفتنت می‌سازم!
بارها در افکارم از چشمانت سقوط کردم؛
بارها در منطقه‌ی بی‌‌توجهی‌‌ات خود را به دار آویختم!
و بارها در آن دالان تاریک، نفس را حبس کردم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Nayrika

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
956
امتیازها
4,823
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
درون تابوت چه فرقی دارد با دنیایی که تو در آن نیستی؟
من خودم را بیش از اندازه دوست دارم.
چون که تو هنوز،
در دنیای درون من باقی مانده‌ای؛
در قلبم،
جایی که حتی خودم هم نمی‌توانم واردش شَوَم
و چه شُوم آن زمانی که
بخواهم برای به دست آوردنت،
قلبم را بِدَرَم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Nayrika

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
956
امتیازها
4,823
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
این طوفانِ یاد تو است،
که ویرانه‌ای ساخته از من!
این شب‌ها به هم پیوسته است؛
وقفه‌ای به وجود نمی‌آید... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Nayrika

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
956
امتیازها
4,823
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
پایان این قصه‌ی سرد و مه‌آلود را خواهم نواخت.
تو با خیال آسوده بخواب!
بخواب؛ تا سرگردان روزهای غم گرفته نشوی،
تا آواز نفرین، از درد پرنده‌ای
تو را نیازارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Nayrika

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
956
امتیازها
4,823
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
داستان دختری که
درون تابوت نفس می‌کشید را شنیده‌ای؟
آن دختر مرده‌ بود؛
اما معشو‌قه‌اش هنوز
درون قلبش نفس می‌کشید!
اغراق نیست؛
شاید که ذهن تو توان فهم این را ندارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Nayrika

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
956
امتیازها
4,823
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
دوستت دارم؛
به انداز‌ه‌ای که بتوانم باشم،
و اگر نباشم،
باز دوستت دارم!
برای اینکه بروم،
باید حرف‌های عاشقانه بزنم؛
تا که دلگیر نباشی از من که چرا قبل از رفتن، حرف‌هایم را نزدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Nayrika

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
956
امتیازها
4,823
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
بگذار این انگشت‌های سوخته از شکنجه پیانو
وقتی که گل سرخی را درون تابوت لمس می‌کنند،
تمام حرف‌هایم را بنوازند.
برای زِندِگانی، که توان نفس کشیدن در کنارت را دارند،
نخواهم گذاشت چهر‌ه‌ای از من برایت بماند.
این صورت زیبا خواهد سوخت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Nayrika

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
956
امتیازها
4,823
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
حسرت کشیدن حق من‌ و توست!
حسرت‌هایی آغشته به اندوه،
گلویم را می‌فشارد.
این همه در کلمات سوختم.
یکبار برای همیشه بسوزم،
برای اینکه تو را نداشتم و نخواهم داشت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Nayrika

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
956
امتیازها
4,823
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #29
***
یک شب،
وقتی هنوز دالان تاریک است ،
و یاس درونش نفس می‌کشد،
قدم‌هایت را می‌بویم؛
کمی آنجا می‌مانم،
تا بروی... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Nayrika

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
956
امتیازها
4,823
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #30
***
آن شب،
این پیانو را به آتش خواهم کشید؛
میان آتش‌هایش تسکین خواهم یافت.
تمام آنچه را که برایت نواخته بودم،
خواهد سوخت!
دستانم را درون آتش می‌برم و برای آخرین بار،
آخرین نت را پیاده می‌کنم،
و می‌سوزم!
تمام می‌شوم.
مرا نخواهی دید،
تا آن روز که بنوازی!

پیانو‌ی سیاه
بدرود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا