متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی زندانی از جنس سکوت | ترنم ذکاوت کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Moon._.star
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 43
  • بازدیدها 2,017
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #1
621077_d711af4bb2fa820c1d9cfaec7eb3aaf4.png
به نام خالق رویای پنهان
نام دلنوشته: زندانی از جنس سکوت
نام نویسنده: ترنم ذکاوت
تگ: منتخب
نام ویراستار: Bina.a
خلاصه:
لبخندهایم طعم اشک می‌دهند، گول این ظاهر را نخور!
من خیلی وقت است بغضم را در سکوت می‌شکنم و تکه‌هایش لبخندم را می‌تراشد.
در اینجا سکوت، زندانی‌ست که من اسیر آن شده‌ام و زندان‌بان آن خودم هستم؛
زندانی از جنس سکوت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,373
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

IMG-20200319-WA0010.jpg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.

"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
سکوت!
دلم می‌خواهد از سکوت بنویسیم، خب این تنها کلمه‌ای‌ست که حتی اگر نامش را به زبان بیاوری، در هم می‌شکند.
هم نامش عجیب است، هم دنیایش!
شما را نمی‌دانم اما سکوت من، پر از حرف‌هایی است که نمی‌توانم آن را بیان کنم.
البته که سخت است!
سکوت میان بازی گوشی‌های کودکانه سخت است!
وقتی اسیر سکوت می‌شوی، تنها راه و رسم یک چیز را خوب بلد می‌شوی و آن «انتظار کشیدن» است؛
انتظار برای رهایی از سکوتی که خودت زندان‌بانش هستی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
دنیای خاکستری

این روزها شده‌ام آن باران بهاری که می‌بارد اما دلیلی ندارد و گاه و بی‌گاه هوس بارش می‌کند.
من هم می‌بارم؛ آن قدر که کویر می‌شود گلویم،
آن قدر که بغض می‌خوابد با لالایی‌هایم.
می‌دانی؟ جای خالی آرامشم درد می‌کند.
واقعاً درد دارد! نه تمام می‌شود و نه خوب!
ای کاش دلیل این حال را بدانم!
نه که مطلقاً بد باشد، نه! کمی خوب و کمی بد است.
توصیف حال هم وضعیت نسبی است؛ چرا که همیشه خوب یا همیشه بد نیست.
با هر حالی که داری، کافی‌ست سکوت کنی؛ آن وقت می‌فهمی که دنیا خاکستری است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
خوبی؟!

همه گفتند:
-«ساکتی!»
اما کسی نگفت:
-«دوست داری با هم حرف بزنیم؟!»
همه گفتند:
-«تظاهر کن که حالت خوبه.»
اما کسی نگفت:
-«خودت را کجا قایم کردی؟»
نگفتند:
-«خوب باش.»
گفتند:
-«خوبی؟»
کسی به من نگفت:
-«چرا این‌گونه شدی؟»
فقط گفتند:
-«خوبی؟»
وقتی می‌دانی خوب نیستم، چرا می‌پرسی؟ مگر معجزه می‌شود؟
اصلاً از این کلمه نفرت پیدا کرده‌ام؛ چرا که جوابش دروغی بیش نیست.
اما بی‌خیال! اگر من هم از خودم بپرسم:
-«خوبی؟»
این منِ عصبانی با لبخند مضحکی می‌گوید:
- بله، من خیلی خوبم.
از وقتی اسیر بند سکوت شده‌ام، دارم یاد می‌گیرم که تنها جواب این کلمه‌، لبخندی ژکوند باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
«هیولا»

می‌دانی یک آدم چگونه می‌میرد؟
وقتی قلبش ضربان نداشته باشد؟
وقتی به قتل برسد؟
وقتی دیگر نتواند نفس بکشد؟
اشتباه می‌کنی!
یک آدم وقتی می‌میرد که فراموش شود!
نه از آن فراموشی‌های ساده؛ از همان‌هایی که وقتی در کنار دیگران هستی اما متوجه می‌شوی فراموش شدی.
همه‌ی ما هیولاهایی هستیم که باعث مرگ بقیه می‌شویم.
می‌خندی؟ پس بذار این حقیقت رو بهت بگم.
هیولاها فقط خون نمی‌خورن، فقط ترسناک نیستن؛
هیولاها باعث می‌شن احساساتت رو فراموش کنی و بمیری!
به جای زهر، خاطره به خوردت می‌دهند تا غم و اندوه بالا بیاوری و اشک بریزی.
من هم مردم!
چون تنها احساساتی که دارم فقط سکوت کردن است.
بدی داستان آن‌جاست که به جای یک هیولا، چندتا هیولا یه من حمله کردند.
یعنی حالا سکوت بدتر از اون هیولاها هست؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
«هزار تو»
دلم تنگ شده است!
دلتنگ منی شده‌ام که خیلی وقت است آن را گم کرده‌ام.
پیدا شدنی در کار نیست؛ من میان تنهایی و اشک‌هایم گم شده‌ام.
کاش یکی مرا پیدا می‌کرد و می‌گفت:
-«بیشتر مراقب خودت باش، بار دیگر پیدا نمی‌شوی.»
نمی‌دانم چگونه رها باشم.
من داخل هزار تویی گم شدم که خودم آن را طراحی کردم.
قرار بود کسی نتواند وارد آن شود اما حال، خودم نتوانستم خارج شوم.
این روزها ناامید از پیدا کردن خروجی فقط سکوت می‌کنم، انگار آرامش قبل از طوفان که قرار است با فریادی از جنس سکوت همه چیز را در هم بشکند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
«افکار درهم»
این روزها گوشه‌ی سلول تنهایی و سکوت، فقط خیره به نقطه‌ای نامعلوم می‌شوم؛
از همان نقطه‌هایی که می‌توانی افکارت را در آن جمع کنی.
برخلاف من که رسم سکوت را خوب بلدم، آن‌ها فریادهایی می‌کشند که تا مغز استخوانم نفوذ می‌کند.
رهایی پیدا کردن از آن‌ها یک راه‌بلد می‌خواهد اما من فقط از خستگی زیاد، گوشه‌ای می‌نشینیم و سکوت می‌کنم؛
در واقع دارم به این افکار درهم، آزادیِ بیان می‌دهم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
«شوکران»
همه‌ی ما تجربه‌های تلخ و غم‌انگیزی در هر زمینه‌ای داریم؛
همین تجربه‌ها ما را زندانی سکوت کرده‌اند.
نه به یادآوردنشان عالی است، نه فراموش کردن آن‌ها!
اما در مواقع روبه‌رویی دوباره با همان اشتباه می‌توانیم سکوت کنیم و آرام از آن دوری کنیم.
این سکوت دنیای پررمز و رازی دارد؛
بعضی اوقات کلافه‌ات می‌کند و گاهی آرام‌بخش زندگی‌ات می‌شود.
شباهتی عجیب به شوکران دارد؛ دردی که ممکن است درمان باشد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
«فریاد خاموش»
سرم از هجوم فریادهای خاموش شده درد می‌کند...
لب‌هایم نیز از سکوت دردناک می‌لرزند.
من به دنبال راهی برای اتمام دیوانگی‌ام؛ اما نمی‌توانم چیزی را پیدا کنم.
این ناتوانی من باعث می‌شود محکوم باشم به شنیدن فریادهای خاموش!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا