متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی زندانی از جنس سکوت | ترنم ذکاوت کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Moon._.star
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 43
  • بازدیدها 2,017
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
«باور»
تا به حال شده یک چیزی را ببینی و باور نکنی؟
این باور نکردن به خاطر باور شکسته شده‌ات هست؛
جوری شکسته که تکه‌هایش بر روحت خط می‌اندازد، دردش کم نمی‌شود اما ردی به جا می‌گذارد.
این رد به تو یادآوری می‌کند وقتی باورت دوباره شکست، تنها سکوت کنی.
بگذار راحت‌تر بگویم! باور شکسته‌ات نمی‌گذارد سکوتت بشکند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
«قهرمان»
آن قدر از راه و رسم سکوت نوشته‌ام، دیگر نمی‌دانم چگونه فریاد بزنم.
اصلاً تو می‌توانی کمکم کنی؟
بگو چگونه فریاد بزنم تا کلیدی شود بر قفل سلول سکوت.
انگار در خوابی عمیق فرو رفتم اما تفاوت ماجرا با دنیای قصه‌ها این است که شاهزاده‌ی سوار بر اسب سفید قرار نیست بیاید و مرا نجات دهد.
من قهرمان شکست خورده‌ی خودم هستم. می‌خواهی بدانی جادو‌ یا معجزه‌ام چیست؟
جادوی من سکوت کردن و معجزه‌ام نامرئی بودن برای تمام آدم‌های زندگی‌ام است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
«زندگی»
تمام عمرمان را پای آن گذاشتیم که چگونه باشیم تا دیگران با لبخند رضایت نظاره‌گرمان باشند.
ما قاعده‌ی بازی‌ را از اول اشتباه فهمیدیم، ندانسته پا در بازی زندگی گذاشتیم و خواستیم با قاعده‌ی بی‌قاعده‌امان آن را ببریم.
هر نقض قانونی یک مجازاتی دارد و اگر در زندگی نگاهت به نگاه دیگران باشد، مجبوری در برابر نظرهایشان خودت را در زندان سکوت، عمیق‌ترین بند آن زندانی کنی!
از یک جا به بعد همین سکوت راه و رسم زندگی‌ات می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
«حماقت»
به گونه‌ای به هم ریخته‌ام که می‌توانم تمام حماقت‌های دوران زندگی‌ام را به یاد بیاورم، جواب تمام آن سوال‌های بی‌پاسخ را پیدا کردم!
اما دیگر زمانی نیست برای جبران کردن؛ چرا که آن زمان سکوت کرده بودم.
نکند سکوت کردن بزرگ‌ترین حماقت زندگی‌ام بوده؟
این پوچی از کجا حال من را در بر گرفته؟
تمام می‌شود؟
یعنی این هم به حماقت‌های جدیدم اضافه می‌شود؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
«عمق درد»
دردی روحم را در بر گرفته که مرحم آن تنها شکستن بغض خاموش شده در گلویم هست. حتی آتش زیر خاکستر هم نمی‌تواند آن را دوباره برپا کند.
خوب می‌دانم قهر کرده.
آن قدر در سکوت آن را شکسته‌ام که حال برای تلافی بیخ گلویم را چسبیده و نمی‌گذارد غده‌ی بدبختی را با این کار درمان کنم.
عمق این درد را هم حتی سکوت نمی‌تواند تعیین کند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
«انتظار»
من منتظر می‌مانم.
تنها کاری رو که خوب بلدم انتظار کشیدن است؛
فقط می‌ترسم از روزی که دیگه نباید انتظار بکشم.
امیدوارم اون روز نیاد!
این انتظار برای پیدا کردن و برگشتن به خود قبلی‌ام هست؛
اما میان من و آن من قبلی، فرسنگ‌ها سکوت فاصله است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
«کابوس»
ما تنها برای رفع خستگی نمی‌خوابیم؛ خواب برای فرار از دنیایی ترسناک و سهمگین است.
دل‌مان می‌خواهد رویاهایی را دنبال کنیم که رسیدن به آن در واقعیت برایمان یک خاطره دردناک شده است.
اما وای به روزی که در خواب، واقعیت را ببینی! آن وقت نامش می‌شود «کابوس».
خنده‌دار است زندگی واقعی ما کابوسی بیش نیست. این کابوس وقتی وحشتناک می‌شود که همه جا را تاریکی گرفته باشد و توانایی فریاد زدن را نداشته باشی.
سکوت در کابوس، درد بزرگی‌ست که تنها بیدار شدن تو را رها می‌کند.
نکند یکی باید ما را از این واقعیت کابوس‌مانند بیدار کند و فراموش کرده است؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
«پرواز»
امروز حس پرنده‌ای را دارم که بعد از مدت‌ها بال‌هایش آزاد شده اما دیگر پرواز کردن را بلد نیست.
بی‌کنایه بخواهم سخن بگویم، این است که از من می‌خواهند سکوتم را بشکنم اما من حرف زدن درباره‌ی احساساتم را فراموش کردم.
ای کاش در این حال یکی باشد که سکوتم را بشنود و نیاز به فاش کردن آن نباشد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
«حال بد»
-«اصلاً این‌ها رو ول کن! می‌خوای یکم بغلت کنم دوتایی گریه کنیم؟»
منتظرم کسی این دیالوگ را به من بگوید تا با دلی شکسته گریه کنم.
من حال خوبی ندارم، وقتی به دلیل‌های آن فکر می‌کنم، هزارویک دلیل ناشناخته به سراغم می‌آید اما وقتی می‌خواهم یکی از آن‌ها را به زبان بیاورم، سکوت قفل لب‌هایم می‌شود.
کاش یکی بود تا حال این دیوانه‌ی درون مرا خوب کند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star

Moon._.star

ویراستار آزمایشی
سطح
24
 
ارسالی‌ها
388
پسندها
17,218
امتیازها
35,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
فریاد زدن یعنی قبول داری کمکی وجود دارد؛
اما وقتی سکوت می‌کنی، یعنی می‌دانی هیچ کمکی در کار نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Moon._.star
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا