از روی ما گریزان، در پیش خلق هستیدَمی به صلح تو مشغولی و دَمی به جَفا
بگو چِقدر بمانم میانِ خوف و رَجا..
یارب وصلی است بین من و گیسوی اواز روی ما گریزان، در پیش خلق هستی
برگو گناه مارا کین گونه میگریزی
دادم دل دست او
وای از دل و از دست او
تا ترک خورد این دلم ناگه زدم یک قهقههواي از دلي که در دل غوغاي اين و آن
در کنج خلوتش به خفا بي صدا شکست
آشنا کرده مرا با خود خداتا ترک خورد این دلم ناگه زدم یک قهقهه
تا بپوشاند صدای آن ترک، محرَم کجا؟
ارام کرده بود وجودم راآشنا کرده مرا با خود خدا
تا شناسم ،گردم با او آشنا