روی سایت دلنوشته‌ی آرام جانم | ӍAHSA کاربر انجمن یک رمان

[MAHSA ESLAMI]

دلبر؟ بگویم وقتی میگی مهآسآ دلم برایت ضعف میکند...
باور میکنی؟
نمی‌کنی دیگر...
نمی‌دانی که دیگر چقدر دوستت دارم!​

 

[MAHSA ESLAMI]

خواهر...
به قول شاعر های امروزی
یک تیکه جواهر...!
جواهر کی بودی تو؟​

 

[MAHSA ESLAMI]

میگم دلبر...
از هفت خانت رد نشدم؟
حتی فکر به این که می‌تونم صدایت را بشنومم برایم خوش‌آیند است!​

 

[MAHSA ESLAMI]

رفیق..
من هیچ وقت کنارت نیستم!
پیشتم...!
من نمی‌تونم برم چون همیشه بهت وصلم!
من دوستت نیستم...
من خواهرتم!
ازت خوشم نمیاد!
عاشقتم...​

 

[MAHSA ESLAMI]

تو فوق العاده ای!
و دوستت دارم...
همین جور که هستی!
پس...
لطفا تغیر نکن!​

 

[MAHSA ESLAMI]

به قول شاعر که میگه:
من ثانیه به ثانیه هایی که تو دیر آنلاین میشی دلم برات تنگ میشه!
آرامِ جانم؟ نمی‌خوای بیای؟​

 

[MAHSA ESLAMI]

آرامِ جانم...
هر صبح
به شوق دیدن تو!
بیدار می‌شوم
گویا ساعت قلبم
به وقت تو
تنظیم شده است !​

 

[MAHSA ESLAMI]

چه زیباست...
لحظه دیدن پیامی از طرف تو!
آرام جانم...
نروی که با رفتنت جان از بدنم می‌رود!​

 

[MAHSA ESLAMI]

باز رفتی...!
تا کی باید انتظار بکشم؟
مگر نمی‌دانی؟
نقاشی‌ام اصلا خوب نیست!
من نمی‌توانم آدمک ساده را بکشم...
چه برسد به انتظار کشیدن برای آرامِ جانم!​

 

[MAHSA ESLAMI]

از نظر دیگران...
تو مجازی هستی!
اما نظر من مهم است! نه؟
و من در جوابِ این " تو مجازی هستی" ها می‌گویم:
« تو واقعی‌تر از مجازی هستی! »​