روی سایت دلنوشته‌ی آرام جانم | ӍAHSA کاربر انجمن یک رمان

[MAHSA ESLAMI]

تو مرا بهتر از هر فرد دیگری می‌دانی!
برایم ثابت شده است.
تو مرا ناخوانده می‌خوانی!
تو حتی بدون گفتن حرفی از سوی من می‌دانی چه می‌خواهم بگویم!
امان از تو!
چه کرده‌ای با مهآسآیت؟​

 

[MAHSA ESLAMI]

امروز...
کم تر از روز های دیگر حرف زدیم...
با اینکه حرف زده‌ایم اما دلِ من برایت تنگ شده است...!
می‌دانم خوب نیست حالت، اما چه کنم که این دلِ من فقط آرامِ جانش را می‌خواهد!​

 

[MAHSA ESLAMI]

هیچ کس...مانند تو نمی‌تواند
در حال و هوایم...
حالا فرقی نمی‌کند
چه طوفانی باشم
چه آرام، کنارم باشد!
و همین است که تو را برای من خاص کرده است!​

 

[MAHSA ESLAMI]

من به خودم هم حسودی می‌کنم!
اینکه تو قربان صدقه اش می‌روی و او چیزی جز جان ندارد که در اختیار تو بگذارد!
آرامِ جانم...
نمی‌شود کمی از دلبری هایت کم کنی؟​

 

[MAHSA ESLAMI]

می‌شود فدایت بشوم دلبر؟
دلبری می‌کنی با همان لایک هایی که خنده است!
دلبری می‌کنی با حسودی کردنات!
دلبری می‌کنی با غیرتی شدنات!
آرامِ جانم...
بی‌نهایت تر از بی‌نهایت دوستت دارم!​

 

[MAHSA ESLAMI]

امشب می‌خواهم...
بریم سراغِ قانون هایت!
قانون هایم در دنیای خودم و خودت!​

 

[MAHSA ESLAMI]

قانون شماره یک:
هیچ وقت...
نباید حتی یک تارِ مو از امواج خروشان موهایت کم بشود!​

 

[MAHSA ESLAMI]

قانون شماره دو:
نباید اخم ابرو های خوش حالتت را در بر بگیرد!
تو باید همیشه لبخند داشته باشی بر روی لب هایت!​

 

[MAHSA ESLAMI]

قانون شماره سه:
هیچ وقت ناراحت نشو!
چون در دنیای خودم و خودت هیچ کس حق ندارد تو را ناراحت کند خواهرکم!​

 

[MAHSA ESLAMI]

قانون شماره چهار:
باید در بیرون از دنیای من مواظب خودت باشی!
هیچ وقت نباید مریض بشوی!​