فال شب یلدا

روی سایت مجموعه دلنوشته‌های تلاطم داء | راحله خالقی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Rahel.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 39
  • بازدیدها 2,347
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,575
پسندها
19,562
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
هیش!
سکوت کن،
کلماتت را قورت بده...
بغضت را پنهان کن؛
حتّی اگر از هجوم کلمات خفه شدی...
حق نداری لب بگشایی!
این‌جا گوشی برای شنیدن نیست
و دلی برای همدردی...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,575
پسندها
19,562
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
به سرزمین نگاهش تبعید شده‌ام!
حال تنها منم و دو جام عسل
و زبانی‌ که...
آه از من شوریده سر؛
زبانم را جا گذاشته‌ام!
بدون زبان چگونه بگویم،
از وصف دو چشم عسلی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,575
پسندها
19,562
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
خراب شود سقف آشیانه‌ای
که ترس را جرعه به جرعه بر ما نوشانده
و بر لبان‌مان مُهری از سکوت کوبانده!
گاهی بدون آشیانه بودن
بهتر از آشیانه‌ای‌ست
که لحظه به لحظه در آن،
بوی نم مرگ را می‌شنوی
و زیر ضربات تازیانه‌ی جورش،
چاره‌ای جز تسلیم نداری!
و گاه بی‌کسی به از داشتن
شخصی که تو را
در قفسی پولادین نگاه داشته
و به قطره‌های دردی
که بر صورتت تیغ می‌کشند،
بلند و کش‌دار می‌خندد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,575
پسندها
19,562
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
درد دارد!
این زندگی درد دارد.
به لحظه به لحظه‌اش
درد تزریق کرده‌اند
و ما وامانده‌ایم میان این همه
وجع‌های ریز و درشت
و سکوت کرده‌ایم؛
چون اگر لب به سخن بگشاییم...
زیر فشار حقانی‌ات گفته‌های‌مان،
آسمان سر تعظیم فرو می‌آورد
.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,575
پسندها
19,562
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
برخی از آدم‌ها جایگاه‌شان در قلبم را
چنان محکم ساخته‌اند،
که هر چه می‌کوشم آن‌ها را
از محیط امن قلبم بیرون بیندازم؛
راه به جایی نمی‌برم.

انگار آب در هاون می‌کوبم
و تو همان آبی هستی
که در هاون مغزم می‌کوبم؛
امّا به خورد قلب زبان نفهمم نمی‌روی!

نمی‌روی که با وجود آن همه محنت،
هم‌چنان قلبم برایت می‌تپد
و سخنانت گونه‌هایم را گلگون می‌سازد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,575
پسندها
19,562
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
نکند این قلب و احساس،
دشمنانم هستند
و نیت‌شان تنها نابودی من است؟!

آخر این حجم از دوگانگی را
چه کسی تاب می‌آورد؟!
تمام تنم شده وصله پینه
از جنگ‌های بی‌شمار قلب و مغزم
که یکی به نعل می‌کوبد
و دیگری به میخ!
یکی رفتن را طلب می‌کند
و دیگری سکوت و ماندن را!
هرگاه که آرواره‌های ذهنم،
تنم را گاز می‌گیرد
تا شیره‌ی این احساس ویران را
از تنم بیرون کشد؛
قلبم و احساساتم
هم‌چون کودکی تُخس
دلم را لگد مال می‌کنند
تا مبادا ذره‌ای از حجم این
حسِ لعنتی کاسته شود!
دشمن‌اند دیگر...

دشمن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,575
پسندها
19,562
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
این روزها برای نفس کشیدن،

برای زیستن...
تقلا می‌کنم!
معنای زندگانی از ذهنم رخت بسته
و آن را جز دائی پر حیله نمی‌دانم!
آن شور رقصان حیات گم شده یا نابود؟!
باز هم نمی‌دانم!
فقط می‌دوم،
می‌جنگم...
نفس‌نفس می‌زنم!
عرق تنم را در آغوش می‌کشد

برای لحظه‌ای زندگی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,575
پسندها
19,562
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
هوا بارانی و دیدگان خیس از جور زمانه.

نفس‌ها کشدار و مملو از دردی ناشناخته!
تکیه زده بر دیوارِ نم گرفته...
خودم اینجا کنار کرسی،
دلم؛
امّا...
نمی‌دانم کجاست!

میان راه عشق است
یا دست و پا زنان در اعماق چاه نفرت؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,575
پسندها
19,562
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
پا در مسیر انحطاط نهاده‌ام.

نمی‌دانم به کدامین سوی
این ره بی‌حاصل می‌رسم.
نابودی و زوال مطلق؟
پوچی محض؟!
آه!
می‌نگرم اطرافم را...
تا چشم کار می‌کند،
سیاهی مطلق است!
دریغ از ذره‌ای نور!
روشنی...
عشق!

مقصدم را تنها خدا می‌داند و بس.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,575
پسندها
19,562
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
باران که می‌بارد.

جرعه به جرعه‌ی خاطرات با تو را
از نو می‌نوشم.
باز می‌خندم،
می‌گریم!
می‌رقصم...
روحم حضورت را احساس می‌کند!
جای خالی‌ات در گوشه به گوشه‌ی
این ماتم‌کده؛
امّا...

تیغ تیزی‌ست
که دیدگانم را کور می‌سازد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Rahel.
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا