***
دلمان را به چیِ زندگانی خوش کردهایم؟
آنگاه که در میان موجهای متلاطم داء
گیر افتادهایم و فریادرسی نیست!
از دل نوشتیم و بر آن سنگ کوبیدند،
از احساس گفتیم و آن را به بند کشیدند...
رشتهی رویاهایِ شیرینمان را پنبه کردند
و سیاهی را با تمام قوا بر صورتمان کوبیدند.
آه...
نفسهایمان یک در میان در میآیند!